بسم الله الرحمن الرحیم ، ... ، انه فکر و ... : قرآن عظیم ، مدثر
سلام علیکم
در فرصت امروز می خواهیم ببینیم فرق اندیشه و اندیشه دینی چیست ؟ بعبارت دیگر هرچند ما می اندیشیم ، مثل مثلا ولید بن مغیره که قرآن عظیم می گوید
: " انه فکر " یعنی او اندیشید ، ولی آیا دینی هم می اندیشیم ؟ در پاسخ به این مسئله فعلا کاری با این نداریم که فرق اندیشیدن یا تفکر با مثلا تعقل و دیگر ادراک ما چیست ؟ که مثلا در تفسیر نمونه فرقی بینشان نگذاشته شده بود که به نقل از این تفسیر بعرض رسیده .و کاری هم با مثلا فرمایش مرحوم علامه هم نداریم که وقتی می فرمایند : " نخستین بار که چشم ما افتاد به اندام جهان خارج " آیا چشم حسی افتاد ؟ و همچنین چشم دلی ؟ ووو ، و از جمله چشم فکری ؟ یا بقول مرحوم مطهری که در توضیح فرمایش ایشان داشتند : " فاقد ذهن " و منجمله فاقد فکر هم هستیم ؟
چراکه حرف آن تفسیر و همچنین فرمایش مرحوم علامه را می توان چنین گرفت که افتادن مثلا چشم ما به چیزی مثل مثلا افتادن گوش ولید بن مغیره به آنچه که از پیامبر گفته می شد ، یک کاری است که کار همه می تواند باشد و امری فطریست یعنی خلقت اولیه ی ما چنین است ، بنا براین هرچند پشتوانه ی عقلی ، فکری ووو دارد که همین افتادن مثلا چشم ما وقتی که می افتد به چیزی افتادن حس ، قلب ووو ی ما و بعبارت دیگر خودماست یعنی روح یا جان خدا دادی ما و بقول ملای رومی که می گوید :
" ما رمیت اذ رمیت گفت حق ، کار حق بر کارها دارد سبق "
افتادن عقل ، فکر ووو ی ما هم دارد سبق .
پس حرف آن تفسیر را می شود به این معنا توجیه کرد ، همچنین حرف مرحوم علامه را هم ، چراکه ما با اندیشه ی خدا دادی مثلا باشم نگاهی به اندام جهان خارج انداخته ایم و نه با اندیشه ای که پس از مثلا افتادن چشم ما به جهان خارج بقول ایشان مثلا " یک سیاهی " به فکرمان رسیده .
تا اینجا فرقی نه تنها بین ما و مثلا مفسر آن تفسیر و همچنین مرحوم علامه هیچ علامه ی دیگری هم نیست بلکه با پیامبر و پیامبر اعظم صل الله علیه و اله وسلم که بشری مثل ماست نیست ، یعنی همه این اندیشیدن و مثلا افتادن چشمش را داریم .
فرق اینجاست که یکی مثل مثلا ولید بن مغیره آنچه به مثلا چشمش افتاده مثلا سحر یا جادو است !؟ و بنا براین حرف پیامبر هم خارج از این نیست ، و یکی هم مثل پیامبر اعظم صل الله علیه و
اله و سلم حرفش اینست که : " ما رمیت اذا رمیت و لکن الله رمی " بعبارت ما در اینجا می شود که : نیفتاد چشم ما وقتی که افتاد بلکه اندیشه ی ما افتاد به مثلا " یک سیاهی " بقول مرحوم علامه .و البته اندیشه ی خدا دادی ما و این اندیشه ی دینی است که نه تنها با اندیشه ی فطری ما فرق دارد ، چراکه بقول مثلا مرحوم علامه ، البته با توضیح مرحوم مطهری ، ما و از جمله اندیشه یا فکرمان از آن بی خبر بود و پیامبر پیام رسان این بود .
و برای همین بود که عرض شد این کار کار پیامبر است و مثلا دانشمند حالا حوزوی یا دانشگاهی ما هم کارش نیست ، هرچند که برایمان بفرمایند که در این زمینه کار کرده اند و حرفی برای گفتن دارند که می بینیم دارند !؟ یکی همین که مثل ولیدبن مغیره که همه ی فکرش مثلا سحر یا جادو است و ترازویش برای سنجیدن این است یک دانشمند بنا را بر " سلب و ایجاب " قدیم گذاشته و دانشمند دیگری بنای فکرش را بر " صفر یک " جدیدش گذاشته ، حالا بماند که مثل تفسیری که بعرض رسید مثلا می بینیم که هم " سلب و ایجاب " قدیم برای این چیه " ذهن " و از جمله فکر یا اندیشه گفته می شود و هم " صفر یک " جدیدش .بنده نمی خواهم بگویم که حرف در مثلا افتادن چشم با افتادن مثلا اندیشه یکی نیست ، خیر ، حرف یکیست ، ولی حرف حرف دانشمند حوزوی و دانشگاهی ما هم نیست ، چه رسد به حوزه و دانشگاه شرق و غرب .
خب ، امیدوارم که زیاد طولانی نشده باشد که حوصله ی خواندش را نداشته باشید ، فعلا خدا نگهدار .
بسم الله الرحمن الرحیم ، ... ، انه فکر و ... : قرآن عظیم ، مدثر
سلام علیکم
ضمن عرض تبریک جمعه خدمت شما عزیزان و عرض پوزش از غیبتم در این چیه وبلاگستان بقول برادر عزیزم آقا سید محمد رضا واحدی ( لبگزه ) در جمعه ی گذشته عرض کنم که مقدمتا عرض شد که ما یک اندیشه داریم و یکی هم دینی آن مثل فراگیری و فراگیری دینی که فراگیری علم یا دانشمان در سایه ی اندیشه است که موضوع اصلی ما در اینجاست .
توضیحش نیز عرض شده که ما برای دانستن فکر می کنیم یا بقول خودمان می اندیشیم که اگر پس از افتادن مثلا چشم ما به چیزی باشد که حس آن یا دیدنش حالا بقول مثلا مرحوم علامه تجرید از حسش باشد و بقول ایشان سپردنش به بایگانی و ... ؟! که روشن نیست در فرمایش ایشان هم که دانستن آن اینهاست ؟ یا بعد از مثلا یادآوری از حافظه را هم شامل می شود ووو ؟ که مرتبه فکر یا اندیشه هم در فرمایشات ایشان هم روشن نیست ، هرچند هم که مثلا مرحوم مطهری در پاورقی در توضیح فرمایشات مرحوم علامه هم مرتبه ای برای اندیشه ی ما فرموده باشند که به نقل از ایشان بعرض رسیده که اندیشه را نوعی ترکیب یعنی زاینده ی آن عنوان فرموده اند ، تازه این دانستن که کار فکر یا اندیشه باشد یا کار مثلا ذهن بقول ایشان ؟ این فرق دارد با فکر یا اندیشه ای که همه ی ما داریم ، چراکه این همان اندیشه ای است که در نهایت مثلا بوسیله ی چشم افتاده به چیزی برای دانستنش که کار روزمره ی ماست مثل کار ولید بن مغیره که در قرآن عظیم آمده : انه فکر و ... .
یعنی در حرکتی که ما برای دانستن داریم این حرکت اندیشه است که در نهایت ختم به دنیا یا پایین ترین چیز می شود که به عبارت دیگر همین بدنیا آمدن ماست که آمده ایم بدانیم !
حالا چه این دنیا بقول مثلا مرحوم علامه " یک سیاهی " باشد و چه بازهم بقول ایشان اول : "یک سفیدی " و چه بقول مثلا ولیدبن مغیره برای دانستن حرف خدا که آخرین پیامبرش آورده که گفت : بروم فکر کنم ببینم چه گفته محمد ؟
این بروم با رفتنی که داشته فرقش مثل فراگیر و فراگیری دینی یا موضوع بحث ما در اینجا مثل فرق اندیشه و اندیشه ی دینی است ، چراکه ولید پس اینکه بقول مرحوم علامه مثلا گوشش افتاده به حرف پیامبر و بقول ایشان حس کرده یا شنیده ووو حالا می خواهد فکر کند که ببیند چه گفته محمد ؟ و همین جاست که مثلا سحر یا جادو را مبنا قرار داده برای اندازه گیری حرف پیامبر ، مثل دانشمندانی که مثلا " سلب و ایجاب " قدیم یا " صفر یک " جدیدش را مبنای کار قرار می دهند که در حوزه و دانشگاه ما رایج است .
خب برای سنجش یک چیزی لازم است که با آن اندازه گرفت ، ولی این را از کجا آورده ایم ؟ با فکر یا اندیشه ؟ با کدام فکر یا اندیشه ؟ فکر و اندیشه ی خدا دادی که در آغاز قرآن عظیم فرمان به آن داده ؟ که می فرماید :
بسم الله الرحمن الرحیم ، اقرا بسم ربک الذی خلق ، ... ؟
یا بفرمان :
... ، اقرا و ربک الاکرم ؟ که : الذی علم بالقلم ، علم الانسان ما لم یعلم ؟
بعبارت دیگر با اندیشه ی اولیه ی ما که متفکر یا اندیشمند آفریده شده ایم که بدانیم ؟ یا اندیشه ی دینی که علاوه براین است و خدای رحمان بوسیله ی پیامبرش ما را با آن آشنا فرموده ؟ که عرض شد این کار پیامبر خداست نه حتی پیامبری که مثل ما عضو ، حس ووو دارد ، چه رسد به دانشمندی ، آنهم به اصطلاح دانشمندی که ما بعد الطبیعه ی عضوش روشن نیست که حس ، قلب ، حافظه ، یادآوری ، اندیشه و عقل دارد مثل ما ؟ یا یکی حس دارد و دم از علم دانش می زند ، یکی هم دل دارد و عرفان می بافد و یکی هم حرف از حکمت هم می زند ، حالا با حسش ؟ یا دلش ؟ ویا با فکرش ؟ بماند ، چراکه ما که با عقل یا خردمان حکم می کنیم ، شما را نمی دانم ؟
راستی حاکم کیست ؟ در هر حکومتی را عرض می کنم ؟ در دینی یا اسلامیش مثل مثلا جمهوری اسلامی هم حاکم کیست ؟ عاقل ؟ عاقل متفکر ؟ متفکر ذاکر ؟ ... ؟
یا این چیه عاشق ؟ آنهم عاشقی که هر چند هم بگوید : عاشقم بر همه عالم که همه از اوست ، ولی گویا عقل و فکر وووی دیگرش ، خودش را عرض می کنم ، گویا از او نیست که سرکوفتش می زند !؟
بگذریم ، ادامه ی بحث ان شاءالله جمعه ای دیگر
ادامه ی بحث فراگیری و فراگیری دینی :
سلام علیکم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم ، ... ، إِنَّهُ فَکَّرَ وَقَدَّرَ (18)فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ ؟ ... .
اندیشه و اندیشه ی دینی :
پیشگفتار :
ضمن عرض تبریک امروز جمعه خدمت شما عزیزان عرض شود که اول هفته ای که پشت سر گذاشتیم رفتیم اصفهان برای خرید سنگ برای یکی دوتا از کارهایمان ، بهمراه صاد عزیزم .
وقتی برگشتیم این چیه تلفن قطع بود و مخابرات در محل مشغول کار بود که رسیدیم خانه ، تا الان هم هنوز مال ما که درست نشده و تماس هم گرفته ایم با مخابرات و منتظریم تا بتوان این نوشته را تقدیم حضورتان کرد ، آنهم در حالیکه از دنیا بی خبرم ، دنیای بحثمان را عرض می کنم ، که اگر مسئله ای پیش آمده بازهم به آن بپردازم ، بچه ها هم که از فرصت استفاده کرده اند و این چیه سیستم عامل را تازه کرده اند ، می خواهم بگویم به مورد علاقه هایم یا این چیه فیوریت ها نیز دسترسی ندارم که نه تنها تازه ترین مطلب بلکه آخرین مطالب را نگاهی بیندازم .
خب ، اینقدر گفته ایم که یک فراگیری داریم و یک فراگیری دینی ، و ناگفته هم نمانده که به اصطلاح علما یا دانشمندان ، وبعنوان مثال که گفته شد مثلا مرحوم علامه وقتی می فرمایند : برای نخستین بار که عضوی از اعضای ما بعنوان مثال چشم ما به چیزی می افتد ، در این بیانات روشن نمی شود که مثلا همین افتادن چشم ما به چیزی افتادن دینی هم هست ؟ یا فرقی نمی کند ؟
چراکه گفتیم در فراگیری مثلا علم یا دانش هرچند حرف از علوم و علوم دینی یا علوم اسلامی باشد ولی آیا حرف از فراگیری و فراگیری دینی هم هست ؟
مثلا در همین قضیه ی وحدت حوزه و دانشگاه گفته شده که مقصود مثلا وحدت رویه ی این دو نیست ، یا همین این چیه حکمت و فلسفه که می بینیم مرحوم علامه حرف از روش حتی این چیه " رئالیسم " هم می زنند ، و روشن است که ایشان هم در حوزه این روش را دارند ، و یا مثلا چشم شما هم شاید افتاده باشد به اینکه مثلا : ریاضیات که دینی و غیر دینی ندارد ! اصلا در مثلا این چیه آموزش و پرورش جمهوری اسلامی یا دینی آیا ریاضییاتی غیر از ریاضییات دنیای امروزی فراداده می شود ؟
همین این چیه حکمت و فلسفه ما هم ، چه در حوزه و چه دردانشگاهمان ، آیا فرقی دارد ؟ بقول بعضی و شاید همه مان !؟ هم فی زمان هذا : علم علم است ، و بقول شهید مطهری هم علم متعلق به اینجا و جای دیگر نیست ، که آیا متعلق به دین هم هست ؟ روشن نمی شود .
در حالیکه عرض شد ، خصوصا در پاسخ به پرسشی که بنام خدای عزیزم داشتند ، که حتی ادعای افتادن چشم ما برای بار دوم به چیزی ، چه رسد به چیز دیگری مثل مثلا " یک سفیدی " بقول مرحوم علامه ، هم نگاهی دینی است .
مثلا ما در جایی هم که چشممان می افتد به کسی ، حتی اگر جنس مخالف ما هم نباشد و نامحرم هم نباشد ، نگاه دوم یا برای بار دوم ما به او هم نگاهی دینی است .
خلاصه اینکه اگر کسی بقول مقام معظم رهبری قصد " نوآوری " داشته باشد قصدش دین آوریست ، یعنی همان کاری که کار پیامبران بوده و آخرینشان هم " پیامبر اعظم " صل الله علیه و اله وسلم بوده !؟
حالا این را برای اصولگرا عرض کردم ، برای اصلاح طلب هم قضیه همین است ، یعنی اگر کسی قصد اصلاح فراگیری ما را هم داشته باشد قصدش می تواند فراگیری دینی ما باشد و نه مثل مثلا افتادن چشم ما به چیزی ، و حس ، قلب ، حفظ ، ذکر ، فکر و عقلمان که مثل ایشان بقول مرحوم علامه : برای نخستین بار افتاد به اندام جهان خارج ... ، حالا چه در حوزه باشیم و چه در دانشگاه مثلا یا جایی دیگر .
یعنی چه ؟ یعنی مگر اینکه ایشان حرف از کاری می زنند که ما هم مثل ایشان در حال انجامش هستیم و به همان راه و روش ایشان هم عمل می کنیم و این چیه سیستم عامل همه ی مان هم یکیست ، و حرفمان یکیست ، یعنی چنان نیست که مثلا مابعد عضو حرف ما عبارت باشد از " حس ، دل ، حافظه ، یادآوری ، اندیشه و خرد " و مثلا مرحوم علامه به ترتیب بفرمایند : حس ، تجرید از حس ، بایگانی و ... ، و یا همانطور که به نقل از استاد شهید آورده شد متفکران حسی یک ترتیبی داشته باشند و متفکران عقلی یک حرف دیگر ، یا بقول ایشان مشائیانش یک حرفی داشته باشند و اشراقیونش حرف دیگری و نهایتشان هم که بقول ایشان در حکمت متعالیه یا صدرایی یکی شده باشند حرفشان همان باشد که عرض شد ، فرمایش مرحوم علامه را عرض می کنم .
بعبارت دیگر همانطور که در سر در اینجا آمده " همفکری " م و می ماند " همفکری دینی " مثل " فراگیری دینی " ما که عرض شد این کار کار پیامبر است و اگر کسی مدعی این کار باشد ادعای پیامبری دارد حتی برای همان " نگاه دوم " ی هم که عرض شد مثل همان که مرحوم علامه حرف از آن زده اند ، برای بار دوم را عرض می کنم که چشممان بیفتد به مثلا " یک سفیدی " که بقول ایشان در نخستین بار افتاده باشد مثلا به : " یک سیاهی " .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یَا أَیُّهَا الْ ( آقا میرزا هادی عزیز ) ، قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا ، نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا ، أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا ، إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا ، إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْءًا وَأَقْوَمُ قِیلًا ، إِنَّ لَکَ فِی اَلنَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلًا ، وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا ، رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلًا ، ... .
سلام علیکم
باز هم تا یادم نرفته امروز را خدمت شما عزیزان تبریک عرض کنم و ان شاء الله برایتان جمعه ی ظهور باشد امروز ، و بعد برویم دنباله بحث را پیگیر باشیم .
پیش از ادامه ی بحث باز هم اجازه می خواهم که در این فرصت هم به مطلبی که عزیزی فرموده اند بپردازم ، البته مثل بنام خدای عزیزم عرایض بنده را زیر سئوال نبرده اند ، ولی اگر هم مثل مثلا نازنین گرامی رهگشای بحث هم نبوده باشند و مثل جناب دکتر غریب عزیزم هم زبان سرخ دردمندی نداشته باشند ، اما فرمایشی دارند مبتلا به .
ضمن عرض ادب و سلام و علیکم السلام خدمت ایشان اول ببینیم آقا میرزا هادی عزیزمان چه فرموده اند :
ما که خواندیم اما چون در بحث نبودیم نفهمیدیم
به به
یا علی
خیلی ممنون ، خب در این مجموعه یکی یکی به ترتیل ببینیم چه می خوانیم ما ، مثل ایشان .
خب تا اینجا که مثل روز روشن است ، یعنی قیام ما هم برای خواندن فرمایش ایشان مثل خواندن ایشانست ، بعبارت دیگر فراگیری ما هم مثل فراگیری ایشانست ، می ماند اقرا ی بعدی ، یعنی در اقرا بسم رب خود که ما را آفریده یکی هستیم .
اینجا بد نیست یک داستانی را بعرض برسانم ، می گویند در کوفه ی هم قسم شده برای ریختن خون اباعبد الله علیه السلام یکی خیلی هارت و پورت می کرد که مثلا کافیست این حسین را به من نشان بدهید و ببینید چه می کنم ، در روز عاشورا راست آمد جلوی حسین زهرا سلام الله علیها ، آقا چنان با شمشیر زدند به زره ایشان که زره شکافت و نرمینه ای هم که زیر زره پوشیده بود دریده شد ولی به بدنش خراشی نیفتاد ، وقتی از آقا پرسیده شد که چرا دخلش را نیاوردند ؟ فرمود : می خواستم فرزند زهرا را بشناسد .
خب حالا برویم سر و ما یسطرون ، بعد یکی بودنمان در خلقت پدر زادی ما ، یعنی بقول ایشان خواندن دینی و بقول ما در اینجا فراگیری یا اقرا دینی .
امابعد ، چون هنوز در حال خواندن هستیم و به تعبیر دیگر فراگیری ، پس بحث بحث فراگیریست ، و نبودی ایشان را در این حال خود دانند ، ولی نبودیم یعنی چه ؟ و بقول جناب جوادی آملی ( بشرح ایضا ) نفهمیدیم ؟
آیا یعنی در حال خواندن نیستیم ؟ یا نخواندیم ؟ و به تعبیر دیگر فرانگرفتیم ؟ حتی نصفش را ؟ یا ثلثش را ؟چقدرش ؟ هیچی ؟ به اندازه ی رقمی از دو رقم فهم منطق ارسطویی و جدیدش این چیه کامپیوتری یا بومی آن این چیه رایانه ای ؟ صفر ؟
و اگر مقصود اینست که در حال خواندن یا فراگیری دینی و یا اقرا ی قلم و مایسطرون هستیم که :
... ، إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنَى مِن ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ ... .
صدق الله العلی العظیم و صدق رسوله ... .
یا زهرای مهدی
بسم الله الرحمن الرحیم ، ن و القلم و ما یسطرون ، ... .
سلام علیکم
پرسیده شده که این " عدم الفکر " ی که عرض شد چه فرقی دارد با " عدم الحکم " ی که مرحوم علامه در اصول فلسفه و روش رئالیسم ، مقاله ی پنجم ، در بحث " پیدایش کثرت در علم و ادراک " فرموده اند ؟
روشن است که ما در مثالی که بعرض رسید تماشاگر عدم بازی آقای علی کریمی نیستیم ، و به تعبیر مرحوم علامه : این عدم بازی ایشان را بازی نمی پنداریم .
توضیح اینکه در نطق منطق قدیم و همینطور جدیدش قضیه یا گزاره حداکثرش دو رقمیست ، یعنی این منطق جدید یا منطق ریاضی نیست که حداکثر حرفش دو رقمی باشد و در این زمینه " نوآوری " داشته و منطق قدیم یا منطق ارسطویی ده رقمی یا پنج رقمی حرف می زند ، خیر ، اگر در منطق جدید گزاره یا درست است و یا نادرست ، در منطق قدیم هم همینطور بوده ، یعنی قضیه یا صادق است و یا کاذب ، و عرض کرده ام که فرق این دو منطق در حرف اولشان است ، مثلا مرحوم علامه که پیرو منطق قدیم هستند اول می فرمایند که مثلا این سیاهی سیاهی است ، یا این سفیدی سفیدی است ، و بعد این می فرمایند که مثلا این سفیدی سیاهی نیست ، و در منطق جدید یا منطق ریاضی برعکس ، یعنی اول صفر ، خالی و یا تهی گفته می شود و بعد این یک ، که عرض شد مقصود همان صفرست ، بعبارت دیگر یک صفر ، مثل نطق منطق قدیم !؟
البته در میان پیروان منطق قدیم مثلا مرحوم خمینی یک حرف خوبی بقول مرحوم مطهری دارند که بنده در اثر خوب " نقدی بر مارکسیم " ایشان دیده ام ، و آن این است که قضیه که عرض شد در منطق قدیم حداکثرش دو رقمیست ، یعنی یک رقمش موجبه است و رقم دیگرش سالبه ، مثل مثلا همان عدم الفکر دیدن بازی آقای علی کریمی ، این رقمش یعنی سالبه اش " وقوع و لا وقوع ندارد " .
ولی پیداست که این نظر هم بنایش بر حداکثر دو رقمست ، یک رقمش وقوع و رقم بعد این هم لا وقوع ، همانطور که مرحوم علامه هم در این زمینه ، که به نظر مرحوم مطهری نظریه ی نوی ارائه داده اند و بعبارت دیگر " نوآوری " داشته اند ، نظرشان اینست که عدم الحکم مثل حکم نیست بلکه پنداریست بقول ایشان .
خلاصه ی عرضم اینکه مثلا بازی علی آقا را می شود تماشا کرد ، ولی عدم بازی ایشان را بنده که ندیده ام ، حالا می خواهد مقصود این چیه فدراسیون فوتبال ما ، چه خودش و چه با هماهنگش تماشاگر این رقمش هم باشیم ؟ این چیزیست که ایشان می خواهد .
خب ، از فرصت استفاده می کنم و سخن را با این به پایان می رسانم که مثلا همین خواست ایشان هم مثل خواستن این است که ما به شکل منطق قدیم یا جدیدش فکر کنیم ، یعنی ایشان هم مثل دانشمندانی که راه ، روش یا آئینی پیش پای ما می گذارند ، می خواهند که به دین ایشان باشیم ، درست مثل پیامبر !؟
حالا ما کاری با این هم نداریم که ایشان مثل همان که می گویند " سیاست ما عین دیانت ماست " آیا در این چیه فوتبال هم حرفشان همین است ؟ یا مثل مثلا دانش این چیه فلسفه و شاید حکمت ، یا مثلا دانش ریاضی ایشان است ؟ که بقول این چیه سکولار : جدای از دینشان است ؟!
بتبع کاری هم فعلا با این قلم از دین این چیه سکولار هم نداریم ، که دینی جدایی از دین را رقم می زند ، چراکه ما که دینمان را از ایشان که نمی گیریم ، مگر اینکه دینمان مثل دین ایشان کاری با علم یا دانش ما نداشته باشد ، همینطور ورزش ما هم ووو ، بقول ملای رومی ، ببخشید ایرانی : مثل شیر بی یال ، کوپال و شکم ...
این بحث ادامه دارد
بسم الله الرحمن الرحیم ، اقرا بسم ربک الذی خلق ، خلق الانسان من علق ، اقرا و ربک الاکرم ، الذی علم بالقلم ، علم الانسان ما لم یعلم ، کلا ان الانسان لیطغی ، ... .
سلام علیکم .
اول تا یادم نرفته امروز را خدمت شما عزیزان تبریک عرض کنم و بعد برویم سر بحث .و بعد ، اجازه بفرمایید باز هم با نگاهی به پیامی که یکی از عزیزانم داده اند سر بحث را بازکنیم ، چراکه مثلا بقول شاعر : برگ درختان سبز هر ورقش دفتریست .
جناب دکتر غریب عزیزم بعد مدتی غریبی بروز فرموده اند ، و همانطور که در پیام ایشان آمده : ... با ذکر اتفاقی ... ، و همانطور که در قسمت قبلی بعرض رسید برای اینکه فکر کنیم ، یعنی بعد ذکر فکر می کنیم ، و ناگفته هم نماند که می شود به آن فکر هم نکرد !؟ از این دست برای ما اتفاق می افتد ، بعنوان نمونه مثلا همین که آقای علی کریمی شماره ی هشت این چیه تیم ملی فوتبال بقول این چیه وبلاگ آدمکها که تحت عنوان چگونه با کلامتان سعادت یا مصیبت را به سوی خود فرا خوانده اید ؟ آمده و در قسمت قبلی به عرض رسید جلودار زبانشان نبوده اند و مثل جناب دکتر غریب عزیزامان حرفی زده اند که این چیه فدراسیون فوتبال حق داشته باشد ایشان را از نه تنها این چیه تیم ملی بلکه از حق بازی در این چیه تیم های باشگاهی داخلی هم محروم کند ، که اگر دست ایشان بود از قطر هم بیرونش می کردند ، مثل اردوی این چیه تیم ملی . یعنی دیگر بفکر دیدن بازی ایشان نباشیم که اگر بقول آقای مارادونا نگوییم که فقط بازی او ست که مثل بازی مسی دیدنیست ، ولی بنده که دیده ام هر وقت ایشان بازی نکرده ، یا تعویض شده انگار این چیه تیم ملی ما یک چیزی کم دارد ، بازی علی آقا را عرض می کنم ، ولی چه می شود کرد ؟ مجبوریم که دیگر به فکر آن نباشیم !؟ مگر اینکه بقول برنامه ی مثلث شیشه ای شبکه ی تهران سیمای این چیه جمهوری اسلامی ایران این چیه فدراسیون فوتبال ما " اغماض " بفرمایند !؟ یعنی چه ؟ یعنی ایشان هم چشم پوشی بفرمایند ، مثل چشم پوشی ما از دیدن بازی علی آقا ، مثل عدم الفکرش هر چند هم که مثلا دلمان بخواهد که مثلا بقول مرحوم علامه چشم ما به آن بیفتد ، ببینیم ...این بحث ادامه دارد
جلودار فراگیری اندیشه :
سلام علیکم
غرض از مزاحمت در میان هفته مطلبی است که یکی از عزیزان در پیامشان فرموده اند ، مطلبشان را در این چیه وبلاگشان ، البته این چیه وبلاگ گروهی ایشان بنام آدمکها دیده بودم ، و بقول مرحوم علامه به بایگانی و بعبارت دیگر به حافظه سپرده بودم و بقول خودمان در اینجا فراگرفته بودم ، و بیادش هم بودم ، یعنی علاوه بر حفظ آن بیادش هم بودم ، خب همانطور که ایشان فرموده اند جلوی فکرم را هم که نمی توانم بگیرم ، یعنی به آن فکر هم کرده ام ، وباز همانطور که ایشان در اینجا هم فرموده اند جلوی زبانم را گرفتم در آنجا
. ولی آیا مقصود ایشان از اندیشه و همینطور از کلام هم همین است که بنده جلودارش بوده ام ؟ فکر نمی کنم !؟اندیشه ای که بنده عرض می کنم همانطور که عرض شد پس از یادآوری محفوظ است ، بعبارت دینی آن : بعد ذکر ، ونه فقط بعد مثلا افتادن چشمم به مطلب ایشان ، حسش با بینایی ، تقلبش با دل و حفظش با حافظه ، بلکه بعد ذکر محفوظ .
ولی در بکار گیری زبان حکما چنین نیست که ما فکر کرده حرفی بزنیم ، مثلا ما دلمان می خواهد حرف بزنیم و دلمان هم شاید نخواهد حرفی بزنیم ، البته نه با خودمان ، که مقصود ایشان هم این نیست .
بنابراین جلودار فکر یا اندیشه با جلودار زبان فرق دارد ، یعنی چنین نیست که عضوی از اعضای ما ، همینطور حس ، قلب ، حافظه و یادآوری ما جلودار فکر یا اندیشه ی ما باشد ، ولی هریک از اینها می توانند جلودار زبان ما باشند .
حالا جلودار یا به تعبیر دینی آن امام اندیشه چیست ؟ عرض شد که امام علی علیه السلام فرموده اند : العقول ائمة الافکار ... ، و همینطور : ... العقول ائمة الافکار .
یعنی این عقل یا خرد ماست که جلودار اندیشه می
باشد ، که گویا این عزیز جلوی اندیشه ی خود را نمی توانند بگیرند !؟بله جلودار زبان عقل یا خرد ما هم می تواند باشد که شاید مقصود این عزیزمان این باشد که عاقلانه حرف بزنیم ، البته شاید ، که بنده فکر نمی کنم مقصودشان این باشد !؟
با آرزوی فراگیری عقلی برایشان و ان شاء الله دینی هم برای این نازنین هم .
سلام علیکم
امروز هم مثل روزهای گذشته اول سری به این چیه وبلاگم زدم و همینطور یه نگاهی هم انداختم به صفحه ی اصلی این چیه پارسی بلاگ ، خب برای اینکه اگر حرفی ، نظری بود مطلع شوم ، در همفکری را عرض می کنم ، و همینطور ببینم در این چیه پارسی بلاگ چه خبره و از اینجا هم وارد این چیه صفحه ی خانگی شوم و ... .
ولی امروز یک تفاوتی هم دارد با روز های دیگر ، پس اول جمعه را خدمت شما تبریک عرض می کنم و بعد بروم دنبال ادامه ی بحث که همین الان دیدم بنام خدا ی عزیزم پرسیده اند : مگر موضوع فراگیری و فراگیری دینی نیست ؟ خب آیا ایندو یکی هستند ؟ و بقول عکاس عزیز و گرامی یک چیز هستند ؟
ابتدا همین اول عرض کنم که نه تنها ایندو و هر دوی دیگر و سه ، چهار ووو ی دیگر و حتی دو رقمی ، سه رقمی ووو ی دیگر هم عددی است و بعبارت دیگر یک عددست و فقط این چیه صفر است که هر چند رقمی باشد ولی عددی نیست ، چرا بقول باب علم یا دانش ، از جمله علم یا دانش ریاضی هم ، که در خطبه ی اول نهج البلاغه آمده : مورد اشاره محدود است و محدود هم معدود ، و این چیه صفر جدید و قدیمش که به شکل خالی ، تهی و از جمله سلب هم از آن نام برده می شود ، حالا کدامین نام خدای احد و احد صمد ؟ بماند ، بله فقط این چیه رقمست که حدی ندارد که عددی باشد .
بعلاوه ما کجا گفتیم که هر فراگیری ما دینی است ؟ بنده عرض کردم : بجز همان که از زمان رسیدن پای پدرمان حضرت آدم علیه السلام به زمین یکی از اعضای ما زمین را درک یا دریافت کرده الباقی فراگیری ما فراگیری دینی می باشد ، حتی اگر از این چیه دانشمندی فراگرفته باشیم ، یعنی ایشان به ما فراداده باشند ، و چه چیز را ؟ که عرض شد حرف نوی را ، درست مثل پیامبران !؟ یعنی ادعای پیامبری دارند ، البته اگر از طرف ایشان حرف نزنند و مثل ما از چشم ، گوش و دیگر اعضای حسی ، قلبی ، فکری و عقلی خود حرفی برای گفتن داشته باشند .
پس فراگیری دینی علاوه بر اینست که مثلا چشم ما هم فراگیر آنست ، مثل چشم دانشمندان و منجمله مرحوم علامه که فرموده بودند برای نخستین بار چشمشان بر اندام این جهان افتاده ، مثل چشم پدرمان حضرت آدم علیه السلام برای نخستین بار و بنی آدم هم .
ناگفته نماند که در ضمن این را هم عرض کرده ام که ایندو و هر دو ، سه ، چهار ووو یی که عرض شد یک حرف دینی است ، مثل همان سیاهی و سفیدی که مرحوم علامه ادعای افتادن چشمشان به ایندو را دارند ، همینطور دورقمی هایی مثل مثلا ایجاب و سلب منطق ارسطویی و همینطور این چیه دیجیتالی صفر یک جدیدش هم .
بعبارت دیگر ارسطو ، همینطور مثلا ژرژ بول و ژرژ کانتور هم که منطق نوی آورده باشند ، این دعوی پیام آوریست ، حالا از کجا ؟ امام علی علیه السلام در این زمینه فرمایشی دارند که بد نیست بعرض ایشان و پیروان ایشان در هرکجا که باشند ، خصوصا اگر در حوزه و دانشگاه ما هم باشند برسانم که از امام علیه السلام می پرسند که از کجا فهمیده اند که خدا یکیست ؟ در پاسخ می فرمایند : پیام آوران همه از طرف یک خدا پیام آورده اند ، و خدای دیگری پیام آوری نفرستاده .
بعبارت دیگر ما حداکثر یک خدا داریم ، خدایی که برای ما پیامبر فرستاده ، و حداکثرش حتی دو هم نیست بقول منطق قدیم و جدیدش و آنچه که در این چیه متدولوژی علوم بخورد طلبه یا طالب علم و یا دانشجو داده می شود و گویا فراهم می گیرند !؟ حالا بعنوان علوم دینی که ...
سلام علیکم
عرض کنم که فردا سرکاریم انشاءالله و فرصت نیست که خدمت برسم ، برای همین امشب مزاحم می شوم برای ادامه ی بحث ، البته فردا چه خواهد شد ؟ خدا می داند ، ما که درک یا دریافتش نکرده ایم که بر ما گذشته باشد و بعبارت دیگر فراگیرش باشیم .
گفتیم که به اصطلاح دانشمندان که گویا مطلبی را فراگرفته اند و از جمله وبلکه در اصل فراگیری خود را دریافته اند یک وقت آن را مدیون دین می دانند و یک وقت حرف این است که با عضوی از اعضای خود و مثلا بقول مرحوم علامه با چشم خود فراگیر بوده اند و این را فراگیری دینی عنوان نکنند و مثلا فراگیری فلسفی عنوان کنند . البته این مثلا فراگیری فلسفی را هم مثل همین که در حوزه و دانشگاه های ما گفته می شود فلسفه ی اسلامی یا دینی عنوان نکنند که بر گرفته از کتاب و سنت باشد ، بلکه در سایه ی مثلا حس و یا عقل ویا اینکه بقولی قلب و یا حس یکی از اعضای خود فراگرفته باشند ، یعنی مثلا مثل همین که مرحوم علامه فرموده اند که با افتادن چشم ما به چیزی آن را فراگیریم .خب ، همین ابتدا عرض کنم که این فرمایش اختصاص به مثلا فراگیری فلسفی ندارد که برایش راه و رسم خاصی داشته باشند برایمان ، و دیگر فراگیری هایی که عنوان می شود ، مثل مثلا همین فراگیری ریاضی هم بر صراط دیگری گام بردارد ، بلکه هر دارنده ی نعمتی مثل نعمت چشم بر این راه است و حرف اول و آخر را هم دین زده که این راه راه صراط الذین انعمت علیهم می باشد ، پس این صراط ها چیست ؟ مثل مثلا منطق قدیم و جدیدش و حالا هم که این چیه فازی آن به بازار فراگیری آمده ؟ و یکی هم ادعا کرده که همین منطق این چیه فازی منطق دین است !؟ که جای تعجب هم ندارد چراکه سالهاست که حتی در حوزه هم ادعا می شود که منطق قدیم یا منطق ارسطویی منطق دین است ، یعنی شما اگر دانشجو یا طلبه ی ای در حوزه ای باشید پیش از اصول فقه و بعد هم فقه اول منطق ارسطویی را گذرانده اید و طبق آن فراگیر اصول فقه و فقه هستید .
بنا براین کافیست که ما هم مثلا چشمی داشته باشیم و به چیزی بیفتد و فراگیرش باشیم ، البته دین می گوید که بعضی از ما در عین اینکه دارای نعمت مثلا چشم هستند ولی مثل مغضوب علیهم منکر آن یا افتادنش به چیزی هستند که بر آن افتاده ، ولی ما که منکر این نیستیم ، می ماند بقول دین مثل ضالین که مثل مثلا ایشان نیستیم که خبر از داشتن مثلا نعمت چشم یا افتادنش به چیزی و فراگیری آن را دارند ، که امیدوارم اینهم نباشیم .
خب دیگر چه ؟ که ما به آئین به اصطلاح دانشمندان نباشیم ؟ و ایشان هم همینطور به دین ما ؟ بله همان که عرض شد ، یعنی حرف حرف نو یا جدیدی است که گویا ایشان فراگرفته اند و ما فرانگرفته باشیم و ربطی هم به دین ما ندارد ، یا بقول این چیه سکولار جدای از حرف دین است !
مثلا حرفی فلسفی است ! یا مثلا ریاضی و خلاصه دینی نیست ! آیا این دعوی دین و آیینی برای ما نیست ؟ و کدام عالم یا دانشمندی را در حوزه و دانشگاه ما هم سراغ دارید که این ادعا را ندارد ؟ که حرفی بزند و حرفش حرف جدید یا نوی نباشد ؟ که در دین سابقه نداشته باشد ؟ آیا این نوآوری در دین نیست ؟ یا نوآوری دینی ؟ یا گویا نوآوری غیر دینی هم داریم ؟ و همچنین شکوفایی هم در سایه ی این نوآوری ؟
پاسخی به پرسش یکی از عزیزان
سلام علیکم
غرض از مزاحمت در میان هفته اینست که عزیزی پرسیده اند که به تعبیر بنده پرسش ایشان اینست که فراگیری و از جمله فراگیری عقل ، فکر ووو ی ما فراگیری دینی است ؟ در پاسخ عرض کنم که بله . توضیح اینکه بجز فراگیری عضوی از اعضاء ما و مثلا بقول مرحوم علامه : "چشم ما" هر فراگیری دیگری که ما داشته باشیم ، چه حسی ، چه قلبی و دیگر هم فراگیری دینی است ، حتی اگر و فقط اگر علاوه بر فراگیری عضوی با عضو دیگری هم فراگیری داشته باشیم ، تازه اگر و فقط اگر عضوی از اعضای ما هم فراگیری نوی داشته باشد .مثل چی ؟ مثل
مثلا همان که مرحوم علامه مدعی آن شده اند که پس از افتادن چشمشان به یک سیاهی برای بار دوم به یک سفیدی هم افتاده . همینطور هم حس و مثلا دیدن بار دوم بعد هم بقول ایشان تجرید از حس بار دوم و به بایگانی سپردن بار دوم تا حکم بار دوم که عبارت باشد از " این سفیدی است " مثل " این سیاهی است " بار اول و نه " عدم الحکم " ی بقول ایشان که : "پیدایش کثرت " ی در علم ادراک شود .