سلام علیکم
ان شاءالله همانطور که در نوشته ی قبلی بعرض رسید در این فرصت می خواهیم به نکته ای بپردازیم که اصلی ترین حرف در نوشته ی صدق عزیز است ، منتها تا یادم نرفته اول امروز یعنی روز جمعه را خدمت شما عزیزان تبریک عرض کنم و در ضمن فردا را هم که اربعین است تسلیت بگویم و بعد برویم ببینیم اینکه : اول کار منجمله همین کار حرف زدن یعنی چه که با نام خداست ؟
مقدمه ای در بیان مطلب :
پس فعلا کاری با تعبیر بکار برده ی صدق عزیز در نوشته اش نداریم که آیا آخرین این چیه ورژن یا نسخه ی تعبیر اول کارها "بانام خدا" ست ؟ که در آخرین کتاب آسمانی ، برای آخرین پیام آور از طرف خدا برایمان ، نازل شده .
چراکه اگر بعنوان مثال بشکل تعبیر : " بِسْمِ اللَّهِ" بهنگام کارسوار شدن حضرت نوح علیه السلام به کشتی نباشد ، شبیه تعبیر : " ... بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، و ... " در کار نامه نوشتن حضرت سلیمان علیه السلام به ملکه سرزمینی که هدهد خبرش را برای آن حضرت آورده بود که می باشد ، با این فرق آن : " إِنَّهُ مِن سُلَیْمَانَ وَإِنَّهُ ... " و این إِنَّهُ مِن ( صدق عزیز ) وَإِنَّهُ ( بسم الله الرحمن الرحیم ) ، و ... ، که گفتیم ولو از سر تقلید از بالا دستش ، حالا پدر و مادر و یا استادش باشد .
اینجا بد نیست یادمان نرود که عصر یونان باستان با دانشمندانی چون ارسطو ، افلاطون و سقراط و اساتید بالا دست اینهم پس از عصر نوشتن آن نامه ی حضرت سلیمان نبی علیه السلام است ، یعنی اگر تحقیق بعمل آمده باشد که سلسله اساتید یونان باستان در بالادست به شاگردی آن حضرت منتهی می شود پس بی خبر بودن از این تعبیر جای سئوال دارد ، خصوصا آنجا که ارسطو در کار تدوین منطقش گفته باشد با توجه گفته های پیشینیانش بوده ، بلکه جمع آوری گفته های آنها بوده ، که جای سئوال دارد منطق سلیمانی ؟
البته گفتیم که ما فعلا با این کاری نداریم ، چراکه شاید گفته شود علاوه بر این تعبیر که در قرآن و سوره ی نمل آمده ، در بالا دست همین سوره و دیگر سور نیز همین تعبیر را داریم ، و برای این تعابیرهم "مرتبه" ای قائل شد ، یعنی کارشاید به بالا دست حالا بسم الله سوره ی علق که اول نازل شده ، یا بسم الله سوره ی بقره که اول قرآن است نیز کشیده شود ، یعنی بسم الله سوره ی حمد و در بالادستش هم نقطه ی آغاز کار نقطه ی ب بسم الله این سوره باشد .
پس این هم بماند برای همان گنگره ی علوم انسانی که صدق عزیز در نوشته اش خبرش را داده ، و سند و "مرتبه" ی اسناد بالا دستی شروع بکارش .
الآن ما حتی با اینهم کاری نداریم که طبق سابق و متأسفانه در این سه دهه ی اخیر هم باز سر و کله ی این چیه : " پارادوکس " ی مثل : " پارادوکس " امثال راسل پیدا شود و سند بالادستی او سرمشق کار قرار داده شود ، در حالیکه همانطور که در نوشته ی قبلی بعرض رسید می خواهیم بگوییم که حتی راسل هم با اینکه در کتابی بعنوان " چرا مسیحی نیستم ؟" سند بالادستی را با نتیجه گیری از نقل داستان پرسش و پاسخ پسر و پدری مسیحی زیر سئوال برده ، ولی در عمل و منجمله کار گفتن شروع بکاری دارد مثل دیگران .
پس نه تنها این بلکه مانعی هم ندارد که الآن هم مثلا شورای انقلاب فرهنگی مثل ستاد انقلاب فرهنگی در سابق ، باز هم اقدام به ترجمه ی کتابی مثل کتاب : " تئوری طبیعی مجموعه ها " کند که در آن سند بالادستی بدنیا آمدن بشر یعنی حضرت آدم ابوالبشر علیه السلام زیر سئوال رفته باشد ، و پس نتیجه اینکه : "مجموعه ی جامع " بالا دستی بنام "خدا" هم نداریم ، و برای اینکه : " آب در هاون کوبیدن" هم از آب در نیاید بجای فرض مجموعه ی "جامع" ، پس فرض بر این بگذاریم که در آغاز کار : مجموعه ای " تهی " داریم .
چراکه فعلا کاری به اینهم نداریم که درتعریف صفر گفته شده میان تهیست ، در تعریف همان که حسب نقلی در قرن شانزده میلای توسط یک دانشمندی هندی کشف شده و بنام کاشفش هم نامگذاری شده ، در حالیکه پیش از این و ایشان هم عالم بکار بوده و بشری مثل ایشان هم بیکار نبوده ، چراکه اگرهم گفتن میان پر بودن نقطه ، مثل میان تهی بودن صفر ، خالی از اشکال نباشد ، ما که گفتیم می خواهیم ببینیم اول کار منجمله کار حرف زدن یعنی چه که با نام خداست ؟
یعنی فعلا کاری به این هم نداشتیم که امام علی علیه السلام ، حسب نقل کتاب نهج البلاغه ، در خطبه ی اولش ، فرموده باشند : نه تنهاهر توصیف شده ای ، بلکه خود توصیف ، مثل همین میان پر بودن هم ، شهادت می دهد که غیر توصیف شده است ، و وقتی به هریک از ایندو اشاره می شود از دیگری خبری نیست و ... ، حالا توصیف مجموعه ای که بر فرض میان تهی باشد که مثل قضیه ی سالبه است که مثلا به نقل استاد شهید مرتضی مطهری در پاورقیهای : "اصول فلفسه و روش رئالیسم " مرحوم علامه ، تحت مطلب : "پیدایش کثرت در ادراکات" و : " ریشه ی نخستین " آنها ، نه تنها پس از پیدایش قضیه ی موجبه است ، بلکه یکی از تعاریفش اینست که مثل قضیه ی موجبه گفته شود : صفرچیزی میان تهی است ، و ساده اش همان که مثل نقطه که گفته می شود میان پرست ، گفته شود اینهم میان تهیست .
پس فعلا کاری به این نداشتیم که ببینیم محتوای مثلا گفته ی صدق عزیز چیست ؟ که دستور کاری هم بالادستش داشت برای بیان محتوای گفته شده ! بلکه برای گفتن ، که در آغاز پر یا خالی است ، و بقولی دیگر که اخیرا رنگ گرفته میان این دو "خاکستری " ! ما که هنوز وارد دستور العمل کار منجمله حرف زدن که نشده ایم !؟ ان شاءالله که به این هم برسیم و آخرین نسخه ی محتوای گفتن هم رونمایی بشود .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، قُلْ →هُوَ ← اللَّهُ أَحَدٌ ، اللَّهُ الصَّمَدُ ، لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ، وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ .
فعلا می بینیم که حتی مثلا راسل هم بنایش را بر " یک " چیزی گذاشته ، منتها منتهای دانش این دانشمند انگلیسی که یک قرنی هم از خدا عمر گرفته در این فرصت به این رسیده که نقطه ی آغاز کار مجموعه ای تهیست ، بعبارت دیگر "یک " چیزی که " تهی " است .
ناگفته : " یک تهی ، خالی ویا صفر " فرق دارد با آنکه از آن به " صفریک " تعبیر می شود و همچنین این چیه "فازی" میان آندو یا ایندو که فعلا کاری به اینها هم نداشتیم ، فقط اینقدردر باره ی "این" یا "آن" دو گفته ایم که مورد اشاره اعم از "یک صفر" یا "صفر یک" و هر "دو" ی دیگریست ، پس در اینها هم بنا بر "یک دو" گذاشته شده ، منتها بر یک دویی که یک رقمش صفرست ، حالا چه در بالادست و چه در پایین دست .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالنَّجْمِ ... ، ... ، "ذَلِکَ" مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى ، ... .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته .
سلام علیکم
بحول و قوه ی الهی در این فرصتی که بحمدالله دست داده می خواهیم یک رونمایی داشته باشیم که امضای همه ی ما زیر آنست ! حالا چه از سر تقلید و چه همانطور که در نوشته قبلی به نقل از استاد شهید عرض شد از سر آگاهی .
نا گفته نماند که در تنظیم این سند از سر تقلید هم بنا بر یک آگاهی است ، بنابراین در تنظیمش برای پاداشی یا از سر ترس که عرض شد نیز چنین نیست که بنا را بر یکی از دورقم یا دوحالت آگاهی و ناآگاهی هم گذاشت چه رسد بقول منطق جدیدش نا آگاهی و آگاهی که از آن به : "صفریک" تعبیر می شود .
خب از سر آزادگی هم که روشن است با آگاهیست .
رونمایی :
در معرفی این سند اجازه بفرمایید یک مطلبی را به نقل از خبرگزاری فارس بعرض برسانم که دیشب دیدم ، نقل کرده که :
... در دهمین نشست هماندیشی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت ... معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهور گفت:
... جمهوری اسلامی ایران دارای قانون اساسی و همچنین سند چشمانداز، سیاستهای کلی بخشی و سیاست برنامه پنجم و خود قانون برنامه پنجم به عنوان اسناد بالادستی است و این سلسله مراتب که در مرتبه بودن آن هم میتوان تأمل کرد، در اختیار تدوینکنندگان الگو قرار دارد .
در این نقل قول اسناد بالادستی این چیه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت مد نظر است ، و سلسله مراتب این اسناد .
سند بالا دستی :
فرق سند با اسناد بالادستی همانست که در تنظیم عرض شد ، ولو اینکه بجای یک سند حتی دو سند هم باشد ، البته روشن است که اگر مثل اسناد بالادستی این چیه الگوی اسلامی ایرانی در بالادست قانون اساسی باشد مانعی ندارد ، منتها در سلسله مراتب هم سند بالادستی هر مرتبه هم جای تأمل دارد .
نقل است یکی از بزرگان به دریایی رسید و بهمراهش فرمود نام او را به زبان آورد و دنبالش روی آب راه بیفتد ، همراه می گفت و می رفت تا اینکه دقت کرد و دید آن بزرگوار نیز دارد نام خدا را به زبان می آورد ، با خود گفت که چرا من نگویم ؟ گفتن همانا و فرو رفتنش همان ... .
با این مقدمه حالا می خواهیم برگردیم به بحثی که داریم و رسید به آنجا که در نوشته ی قبلی بعرض رسید که : و یا از سر تقلید که مقصود صدق عزیز در نوشته اش از اینکه : ... از بچگی بما یاد داده اند که اول کارها بسم الله الرحمن الرحیم ... ، که سند بندگی را نخوانده هم امضا کرد .
یعنی ان شاءالله می خواهیم ببینیم اینکه صدق عزیز به آن استناد کرده ، ولو از سر تقلید هم یعنی چه ؟ و آیا بنده و شما یا دیگری هم پای چنین سندی را امضا کرده !؟ و این هم نه فقط ما که مسلمانیم بلکه بعنوان مثال مثلا راسل انگلیسی را هم که گفته : چرا مسیحی نیستم ؟ نیز شامل می شود ، چراکه او هم یک سند بالا دستی دارد و نه اسناد ولو دو سند و یا بی سند !؟ حرفی زده باشد ، بعنوان مثال مثلا در تایید جبر گزاره های ژرژ بول که این تعریف و تمجید در کتب درسی دبیرستانی آموزش و پرورش ما دیده شده که این : دانشمند ، فیلسوف ووو ی انگلیسی ، فرموده اند !
تا فرصتی دیگر ان شاءالله تعالی ، فعلا خدانگهدار
سلام علیکم
نوحه خوانی در مراسمی بعد عاشورا ی امسال میخواند : فریاد یا محمدا ، تازه شروع شده عزا
چراکه در این روزهایی اهل بیت رسول خدا در اسارت است ، ولی آخرش این اسیران هم به مدینه بازگرداننده میشوند ، مانند اسیران جنگ تحمیلی که بازگشت داده شدند به دامن میهن ، حالا کی اسیران جبهه ی فرهنگی از اسارت علم یا دانش غرب آزاد می شوند !؟
البته بنده دعا نمی کنم که هر اسیری آزاد شود ! چراکه دعا می کنم آنکه در بند نام خداست خدا نکند که آزاد شود ! مگر اینکه بقول خواجه ی شیراز گفته شود : ... ، من از آن روز که در بند توام آزادم .
در میان این نوشته وقفه ای رخ داد و این وسط مطلع شدم که سندی می خواهد رونمایی شود که نظام آموزشی ما را تغییر می دهد ، که باز گردد به همان شکل سابق شش سال ابتدایی و شش سال متوسطه و دبیرستان زمان ما ، که بقول مهمان برنامه ی گفتگوی خبری در بیشتر کشورهای دنیا معمول بوده ، مثل زمانی که بنده این دوران تحصیل را می گذراندم ، یعنی پیش دوران تحصیل ولیعهد آنزمان ، وهم بقول ایشان هم اکنون در دنیا معمولست .
البته مهمان دیگر این برنامه یعنی وزیر آموزش و پروش این را هم فرمود که در این سند فقط این تغییر نیامده بلکه آموزش و هم چنین پرورش ما بر اساس : قرآن ، روایت ... ، خواهد بود .
لابد درست مثل حکومت ما که هرچند گفته می شود شکلش جمهوریست ولی محتوایش اسلامیست !؟ چراکه شکل و شمایل نظام آموزشی قدیم ما ازدبستانش گرفته تا دبیرستانش و حتی دانشگاهمان هم نظامی برگرفته ازغرب است که جایگزین مکتبخانه های قدیمش شد ، که از محدودترینش در یک خانه ، محل ووو گرفته تا وسیعترش در سطح کشور ما هم ، هم نقش حوزه را داشت و هم دانشگاه فعلی را ، و مواد درسی در آن هرچند متنوع بود ولی تقسیم به علوم فعلی که ویژه مدارس علوم دینی مثل حوزه ی فعلی ما باشد و همچنین علومی دانشگاهی نمیشد که یکی از شاخه هایش هم مثلا علوم انسانی باشد ، که موضوع بحث ماست .
حالا بماند که دراین سند اسارتی که امروز بدست ریاست جمهور جمهوری اسلامی ایران رونمایی می شود ، بقول وزیر آموزش و پرورشش اسارت خانواده ها هم آمده ، چراکه ما یک آیة الکرسی خواندیم ، و مسلما مثل مهمانان برنامه ی گفتگوی خبری هم که از این کارها کرده اند فوت کردیم ، و چه مانعی هم دارد که مثل آنکه دورکرسی شورای انقلاب فرهنگی و یا وزارت آموزش و پرورش این کار را می کند در حد وسع کرسی خانواده ی خود که گویا در این سند نقشی دارد با توجه به اینکه در این آیة آمده : ... یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ ... ، دور خود پف کنیم ؟
ولی آیا اینهم بماند که در خروجی این نظام و هریک از مقاطع ابتدایی ، متوسطه و دبیرستانش کرسی احاطه به چه چیزی گیر دانش آموزش می آید ؟ که بی چون و چرا تن به این اسارت داد ؟ چراکه برای ما هم مثل مجری برنامه ی گفتگوی خبری شبکه ی دو ی سیما ! هنوز این سند رونمایی نشده که !؟ که نخوانده امضایش کرد ! و یا مثل ایشان در باره اش گفتگو ! مثل گفتگوی ایشان !
آری ! وقتی به مجلس خبرگان رهبری رای داده شد ، دیگر حتی لازم هم نیست که به رییس جمهوری هم رای داد که امروز از سندی رونمایی کند که نیازی به امضای ما هم داشته باشد .
پس بماند ، ازوقفه پوزش می خواهم وبرویم سر بحث که : من از آن روز که در بند توام آزادم .
البته نه اینکه : حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی ، که با مثلا هزینه تحصیلی رایگان ! یا انتفاعی و غیره اش از علم یا دانش در این سند هم روی برنگرداند ، و به سندی قانونی تن نداد و برای رسیدن به اهداف چشم اندازش نقش معین شده ی خود را ایفا نکرد و ...
چراکه بندگی که فقط از ترس نیست ، یا برای پاداشی ، بلکه بقول امام علی علیه السلام از سر آزادگی هم هست ، حالا بقولی از سر مثلا این چیه ( عشق ) و مثلا عشق به نظام بماند .
و یا از سر تقلید که مقصود صدق عزیز در نوشته اش از اینکه : ... از بچگی بما یاد داده اند که اول کارها بسم الله الرحمن الرحیم ... ، که سند بندگی را نخوانده هم امضا کرد . چراکه بندگی خدا واقعیت دارد ، علم یا دانش و آموزش و پرورش ما در توسعه ی کرسی بندگی نقش دارد ، نه اینکه امضایش می کند ، مثل بقول استاد شهید مرتضی مطهری شهادت در تشهد نماز است که حکایت از آگاهی ما به لا اله الا الله است نه اینکه با شهادت ما خدا یکی شود . ...
سلام علیکم
ضمن عرض تسلیت بمناسبت ایام حسینی و التماس دعا ، و عرض تبریک بمناسبت امروز جمعه که فرصتی دست داد تا گذشت و گذری هم داشته باشم به این چیه وبلاگ بعضی از شما عزیزان و عرض ادب و سلامی داشته باشم و بهره مند شوم از نوشته هایتان و در این میان نوشته ای در مورد مرگ ، مردن ووو دیدم که مرا یاد مرگ علم و دانش غرب انداخت که گویا مرگ ندارد !؟
یعنی نه تنها مرگ ندارد ! بلکه گویا همانطور که در نوشته ی صدق عزیز آمده بود : ... و در ثانی راستی چرا همه ی اتفاقات علمی همواره باید در غرب بیفتد ؟
یعنی مرگ که ندارد بلکه گویا جان ما هم به جان او بسته است و همواره در سایه ی حیات علمی غرب باید زندگی کنیم ! در حالیکه همانطور در نوشته ی صدق عزیز آمده : ... ما که اعتقاد نداریم در غرب اتفاقی علمی افتاده باشد از یونان باستانش گرفته تا عصر حاضر ! چراکه از خشت اولش پیداست که بنا بر چه گذاشته اند ... .
در تحقیق آقای خمینی رحمت الله علیه که در کشف الاسرارشان آمده فرموده اند که اساتید یونان باستانی غرب شاگردیشان می رسد به حضرت سلیمان نبی علیه السلام ، یعنی به تحقیق ایشان حیات علمی یونان باستان تحت حیات علمی آن حضرت بوده .
این در حالیست که حیات علمی این پیامبر و دیگر پیامبران و خصوصا پیامبر اعظم صل الله علیه و اله و سلم تحت حیات علمی احدی جز خدا نبوده که در آیت الکرسی آمده : اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ ... .
حالا چرا ما می خواهیم تحت حیات علمی غرب زندگی داشته باشیم ؟! و نقطه ی آغاز علوم ما واردات غربی باشد ؟!
گیریم که چشم انداز ما بقول مقام معظم رهبری : خروج از انحصار علمی غرب باشد ، و حیاتی علمی تحت حیات علمی غرب نه تنها در منطقه بلکه در جهان هم پیشرو نداشته باشیم ! ولی نقطه ی پایانش هم جز همین حیات علمی غرب نخواهد بود ؟
امروزه آنکه دستی به آتش دارد بی خبر از به بن بست رسیدن علم و دانش در غرب و شرق نیست ! زنگ ناقوس آخرالزمان علم دانش غرب خیلی وقت است که به صدا درآمده ، فقط جای تکبیر و اذان برپایی علم و دانش خالیست !
الله اکبر ی که در نوشته ی صدق عزیز آمده : از بچگی بما یاد داده اند که : اول کار ها بسم الله الرحمن الرحیم ، بنام آنکه مرگ ندارد و : هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ... .
راستی کدام پژوهشگر ما در این چیه سرچ علم و دانش از خود پرسیده که چرا در آخر این آیه آمده : ... وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ( ده آیه ی اول سوره ی حدید که برای آخرالزمانی ها نازل شده ) !؟
در مقابل جای تاسف دارد که بچه های بعضی با هزینه های کلان برای علم دانش به غرب و مثلا همین انگلیسی فرستاده می شوند که بابا هایشان در پشت این چیه تریبونهایی که در اختیار دارند حرف از قطع رابطه با آن می زنند ! در حالیکه حاجت به بیان ندارد و عیان است مشتاقی فراگیری زبان انگلیسی در میان بچه ها ، حتی دبستانی ! حالا دانشگاهی که یک زمانی مجبور بودم شش واحدش را بگذرانم بماند ، ولی دبستانی چرا ؟! جز برای رفتن به غرب و مثلا انگلیس و فراگیری علم و دانش و لابد بفرموده ی پیامبر : که مثلا طلب علم کنند ولو با رفتن به چین !؟
سلام علیکم
اول امروز را که یوم الدین ، یعنی روز دین است ، خدمت شما تبریک عرض کنم ، چراکه امروز است که خدا راضی شد اسلام دین ما باشد ، یعنی هرچند که آدم ، نوح ، ابراهیم ، موسی و عیسی ، و حتی پیامبر اعظم و پیروان ایشان هم تا امروز مسلمان بودند ولی امروز خدا فرمود : ... الْیَوْمَ ... وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا ... .
و همینطور روشن است که هرچند مولای دین خدا و پیامبرش که امروز فرمود : هرکه را مولا منم ، علی مولای اوست ، می باشند ولی دینی که عرض شد ، یعنی که خدا راضی به آن است ، دینی است که از امام علی علیه السلام می گیریم وگرنه هرچند که مسلمان باشیم ولی به دین آدم ، نوح ووو ، و حتی پیامبر اعظم هستیم و به نقطه آغاز دینی که خدا راضی به آن باشد نرسیده ایم .
دین که عرض می کنم شامل تمام ابعاد زندگی می شود هم در این دنیا و هم پیش از آن و بعدش ، مثلا در همین موضوع بحث ما که بحث از علوم انسانیست .
یعنی اگر ما علم یا بقول خودمان دانش را از سرچشمه اش نگیریم این دانستن ما هم مثل همان دینی است که از مالک یوم الدین یعنی مالک امروز نگرفته باشیم هرچند که حتی مثلا دانسته باشیم پیامبر فرموده باشد : من شهر دانشم و علی دروازه ی آنست ، یعنی دانسته ی ما حتی برگرفته از پیامبر اعظم صلی الله علیه واله باشد ، چه رسد به اینکه دریافتی ما از دیگر پیامبران باشد ، حالا تو خود بخوان حدیث مفصل از اینکه دانشمان غربی و شرقی و دانشمندانشان باشند که حال و روز علوم انسانی ما نیز فعلا همین وضع را دارد .
چراکه نه تنها دانشگاههای ما یک پدیده ی غربیست بلکه رشته های آموزشی آنها هم برگرفته از غربست ، حوزه های علمیه ی ما هم از این حرف مستثنا نیستند ، اینکه بروش غربی فکر می کنند که عیان است ، همان دغدغه ای که در نوشته ی این چیه وبلاگ بنام خدا دیدیم دارد .
چراکه مسئله ی اولی هم بعد یادآوری همین اندیشیدن در باره چیزی است که بیادمی آوریم ، حالا چه آیه ای از آیات کتاب خدا باشد و همینطور فرمایشی از پیامبر و اهل بیت و چه حرف یکی دیگر که بغنوان مثال به گوش ما رسیده باشد .
چراکه مطلب پس از دریافت یکی از اعضای حواس پنجگانه و سپرده شدن صورتی از آن به حافظه است که با یادآوری آن در باره اش فکر کنیم ، واین چیزی نیست که حتی بفرموده ی امام علی علیه السلام هم بگونه ای که می فرماید بیندیشیم ، چه رسد به اینکه بروشی غربی اندیشید ، خصوصا وقتی که در روش اندیشه حرف از چگونه فکر کردنست که چگونه صحیح بیندیشیم و روشهای اندیشه برای درست اندیشیدن ارائه شده و نادرست فکر نکرد .
یعنی حرف از این نیست که چگونه می اندیشیم ، بلکه حرف از چگونه فکر کردنست ، و این بقول امام علی علیه السلام تا حرف دیگریست حرف ما نیست ، چراکه می فرماید : ... و لا ینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع .
یعنی برای اینکه حرفی ، ولو حرف پیامبر خدا هم ، حرف ما بشود نیاز به بفکر کردن ما دارد که گفتیم پس از یادآوری آن حرفست و کافی نیست که فقط به مثلا گوش ما رسیده باشد ، بشرح ایضا صورتی از آن به حافظه سپرده شده باشد و یادمان بیاد .
پس روشهای علمی غربی نیز که در حوزه و دانشگاه ما رواج دارد تا گفته ی غربیهاست در حد علم مسموع است و نفعی بحال ما ندارد و برای این هم که حرف حوزه و دانشگاه ما بشود نمی شود که بروش آنها روی حرفشان فکر کرد !
این اختصاص به علوم انسانی در این دو مرکز علمی ما ندارد ، دیگر علوم هم همین مشکل را دارند ، البته این را بحسب رشته های متداول در این مراکز عرض کردم و در واقع علم چنین تقسیماتی داشته باشد و یکی از آنها هم علوم انسانی باشد .
خلاصه اینکه هرچند هم آنچه که مثلا بقول مرحوم علامه : بعنوان مثال چشم ما به افتاده باشد ، و بعدش هم مثلا دیده شده و همینطور مجرد از حس به بایگانی شده را علم یا دانش بنامیم ، ولی حتی یادآوری آن هم هنوز علم محسوس است و نفعی بحال ما ندارد ، و مهم بعد ذکر است که فکرست و روش آن که مطلب صاد در نوشته اش می باشد که نقل شد .
سلام علیکم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ، ... .
ضمن عرض تبریک بمناسبت حلول ماه شوال و عید سعید فطر عرض شود که امروز خبردادند که ابوی ما برحمت ایزدی پیوسته و امروز بخاک سپرده می شود ، خدا رفتگان شما را هم مشمول رحمتش که وسعت کل شئی ، بفرماید .
متاسفانه چند روزی که در بیمارستان نکویی قم بستری بودند نتوانستم بروم دیدنشان و امروز هم فکر نمی کنم که بتوانم بروم قم ، مگر خدا بخواهد ان شاءالله تعالی ، آخه بعد مدتی دوتا کار در ارومیه تقبل کرده ام که اگر تعطیل کنم قادر به جمع و جور کردن بدهی هایی نیستم که بعد انتخابات دومین بار برادر احمدی نژاد دامنگیرمان شده ، خصوصا در این برج که کلی این چیه چک و وعده داده ام ، خدا رفتگان ایشان ، رییس دولت دهم این چیه جمهوری اسلامی ایران را عرض می کنم ، را هم از رحمتش محروم نفرماید که بعین یقین نمی فرماید ، البته رفتگان برادر احمدی نژاد را عرض می کنم وگرنه این چیه جمهوری که واقعیتی ندارد و شئی یا چیزی نیست جز همان که با دهان گفته می شود که بیش از این مشمول رحمت گردد .
رحمت که عرض می کنم رحمت خداست ، خدای رحمان رحیم که رحمتش شامل هر چیزی شده بقدر یا اندازه ای که هستی دارد . البته خدا نامهای نکوی دیگر هم دارد ، شما ، بنده و دیگری و خلاصه هر شئی یا چیزی که از هستی برخوردارست به همان اندازه نامی از نامهای نکوی خداییم .
ولی همانطور که در نوشته ی قبلی به نقل از این چیه وبلاگ بنام خدا و سلام تقدیم حضور شده خدا نامی بسم مثبت و منفی قدیم یا منفی و مثبت جدید و خاکستری میان این دو ندارد که در دایره ی نامی از نامهای خدا قرار داشته باشد .
دایره گفتم و یاد زمانی افتادم که در مدرسه مصطفی خمینی قم که مشغول تدریس بودم برایم مسئله شد که چطور با اعداد گنگ می شود محیط محاسبه کرد ؟ چراکه عدد هم نامی از نامهاست و خدا که نام گنگ ندارد !؟ اینها چیزهایی است که ما با دهان می گوییم در ریاضیات و بیش از این از موجودیتی برخوردار نیست که از رحمتی هم برخوردار باشد و بعد فوتش هم باقیات و صالحاتی داشته باشد که برخوردار شود .
یعنی نه تنها مدت عمر نقطه ی آغاز علومی مثل ریاضیات که سنگ بنایشان بر منفی گویی است بیش از گویشی نیست که از دهان بیرون می آید ، بلکه بعد گفتن هم تولید علمی نمی کند که برایش رحمت آفرین باشد .
حالا حرف اینست که نقطه ی آغاز این علوم انسانی که گفته می شود چیست ؟
ببخشید ، گویا اخوی از قم زنگ زده که فردا ابوی ما را بخاک می سپارند ، هرچند فرقی نمی کند ، چراکه بازهم فکر نمی کنم که بتوانم بروم ، مگر خدا بخواهد که فکر کنم ان شاءالله تعالی .
چراکه فکر نکردن هم مثل همانست که مرحوم علامه از آن تعبیر به : " عدم الحکم " فرموده اند و مثل مجموعه ی تهی منطق جدید رقم دیگر منطق قدیم ایشان است .
پس مقصود اینست که مانده ام برای فردا چه بکنم ؟ نه اینکه دارم یک کاری می کنم بسم فکر نکردن بقول منطق یا بهتر بگوییم نقطه ی آغاز علوم انسانی : یکی از دو رقم گفتارشان .
حالا بماند که اصلا بنا را بر دو نمی توان گذاشت ، چراکه بقول قرآن : " عَلَیْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ " ، چراکه در مباحث پیشن گفتیم که پیش از اینکه دو شود ( نه ده ) بحافظه سپرده اند و اولش هم ( یک ده ) و بعد ( دو !؟ ده ) ووو تا نه ده که بعدش ( دو ده ) ی در کار باشد و تازه تکرار ( دو !؟ ده ) هم نباشد ، مثل مثلا همان شئی یا چیزی بقول مرحوم علامه بعنوان مثال یک ( سفیدی )که بعد چیزی دیگر بعنوان ( سیاهی ) بحافظه یا بقول ایشان بایگانی سپرده بودند و ایندو خالق دیگر فرمایشات ایشان است ، مثل ( صفر یک ) ریاضی که خالق دیگر مباحث در ریاضیات است .
کافیست این سنگ بنا ، یعنی ایجاب وسلب قدیم و همینطور صفر یک جدید فرو ریزد و از علوم انسانی و همینطور کاخ ریاضیات اثری بجا نماند که بعد فوت یا گفتن ایندو رقم رحمتی برایش بفرستند .
حالا بماند که هرچه بر رشته های علوم انسانی افزوده شود و همینطور بر کاخ ریاضی آندو را معذب هم نماید و گوینده اش را هم ، که از خدا می خواهیم از سر تقصیرات ما و رفتگانمان بگذرد ، خصوصا وقتی که بقول امام علی علیه السلام در دعای کمیل : فکر نمی کنم معروف به این باشد که گیر به تقصیراتمان بدهد ، یعنی گمان نمی کنم چنین خدایی داشته باشیم ، نهایتش اینکه برای کار نکرده : بقول مرحوم علامه ، بر رحمتش نمی افزاید و با حافظه ی صفر کیلومتر از دنیا می رویم ، هرچند حسرت دارد آن دنیا عمری که برای کاری که نکردیم ، مثل مثلا رفت فردا به قم برای خاک سپاری پدر ، که صاد می گوید : یارانه ها را فردا می دهند بگیریم و برویم و برای مثلا قبضهای تلنبار شده خدا کریم است .
یا الله ، یا رحمن و لک الاسماء الحسنی
سلام علیکم
مطلب زیر در این چیه وبلاگ بنام خدا آمده که عینا منعکس می شود :
باز حرف از علوم انسانی زده می شود و گنگره اش در سال آینده ، که در خبرها لابد دیده و شنیده اید ، و از این فراتر نمی رود ، دیدن و شنیدنش و خلاصه از حواس پنجگانه فراتر نمی رود و به تعبیر دیگر ثریایش همین است که گویا از ما فارسها به آن دست خواهد یافت !
شاید باورتان نشود ولی خواهید دید که در گنگره ی علوم انسانی هم مطلب فراتر از این نمی رود که مانعی ندارد ولی آنچه مسئله ی اصلی است باز تکرار مکرر کار این گنگره هم بروشی جز روش ارسطویی و یا بروش ریاضی و شایدم روش فازی نخواهد بود .
ساده برایتان گفته باشم اینه که نه تنها این کار بلکه هر کاری بنامی شروع می شود و اگر هم کاری با این منطقها که گفته شد صورت پذیرد هرگز به دو نام مثبت و منفی یا میان سفید و سیاه این دو یعنی خاکستری مورد ادعای منطق فازی صورت پذیر نیست بلکه با یک نام صورت می پذیرد .
ما که می گوییم بنام خداست ، و خدا را با نامی بعنوان مثبت منفی ، یا منفی و مثبت ما که نمی شناسیم و همچنین خاکستری سیاه و سفید یا سفید و سیاه .
حالا هم باز مسئله اصلی اینست که بنای گنگره را بچه نامی می خواهند بگذارند ؟
دقت بفرمایید که مسئله با این حل نمی شود که گنگره با آیاتی از کتاب خدا شروع بکار شود و گفته شود با نام خدا آغاز شده !
چراکه بقول استاد ما : مالک و ملک یا دارا و فرمانروای روز دین یعنی روز راه از آغاز تا پایانش خداست ، همو که رحمان و رحیم است ، همو که رب العالمین است ، همو از بچگی بما یاد داده اند که : اول کار ها بسم الله الرحمن الرحیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ ... .
سلام علیکم
اول روز مبعث را که پیش رو داریم تبریک عرض کنم که روز آغاز وحی بر پیامبر اعظم صل الله علیه واله وسلم است ، و هرچند به اعتقاد ما آغاز وحی بنام خدای رحمان رحیم است که رب العالمین است ولی امر شده : اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ ... ، بنام پروردگار خود .
علتش هم روشن است که هرچند پروردگار هریک از ما پروردگار دیگران هم هست ولی گردآوری مطالب ومنجمله وحی هم یک امر شخصی است هرچند هم که دیگران هم بشری مثل ما هستند و مثل ما مطالب را گردآوری می کنند ، یعنی چنین نیست که مثلا در سنجش و حساب کتابشان راه و روششان مثل ما نباشد و مثلا مثل منطق قدیم ارسطویی یا جدیدش این چیه کامپیوتری یا بتعبیر دیگر مطق ریاضی محاسبه کنند و همچنین این چیه فازی ایندو که اخیرا وارد گود شده که بن بست دو رقمی منطق قدیم و جدید را بر دارد .
و دیدیم که قرآن در مقابل این حرفهای دو رقمی که زیر بنای دانش قدیم و جدید است یک حرفی زده که هنوز که هنوز است مثل : اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ ... ، اولین سوره ی آن حتی مورد توجه مسلمین پیرو آخرین پیامبر هم قرار نگرفته !
چرایش هم روشن است ، چراکه با منطقی رفته شده سراغ وحی که گفتیم قرآن می گوید : ... ، عَلَیْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ ، ... .
چرا ؟ برای اینکه در گردآوری وقتی مثلا بقول مرحوم علامه که گفتیم می فرماید : وقتی برای نخستین بار مثلا چشم ما افتاد به چیزی و در نهایت بقول ایشان به بایگانی سپرده شد ، بار دیگر هم مثلا چشم می اندازیم به یکی دیگر !؟ و همینطور یکی یکی تا نه تا ، چراکه ظرف این یکی یکی ها به نه که می رسد با یکی دیگر می شود یک ده و دوباره تا نه ده ...
حال کاری نداریم به ماقبل یکی ها و یکدهم تا نه دهم ، ولی اگرحرف قدیم و جدیدش هم این است که حافظه یکی یکی روی هم می گذارد تا نه تا ، حالا چه در ظرف یکی ها و چه ده تایی و مابعدش و به شرح ایضا ماقبل یکی ها و یکدهم تا نه دهم و ماقبلش ، حرف اینست که آیا وقتی مثلا یکی یکی گردآوری شد در بایگانی یا بقول خودمان حافظه ، آنوقت که به نه یکی رسید و با یکی دیگر شده یک دهتایی ، حالا ظرف یکی ها آیا خالی ، تهی یا صفر شده ؟ یعنی حالا بقول منطق قدیم یک صفرست حافظه ؟ یا بقول منطق جدید صفر یک است حافظه ؟ ویا بقول منطق فازی خاکستریست ظرف حافظه ؟ و بی نهایت است ؟!
روشن است که پروردگار ما یک حافظه بما داده و هرچه رخ دهد ، یعنی گردآوری کنیم در این است ، آنچه گویا روشن نیست پر و خالی شدن یا بقول جدیدش خالی و پر شدن آنست و یا بقول نورسیده ی ایندو میان پرو خالی و یا خالی و پر آنست ؟!
پس ما " یک " چیزی داریم به اسم حافظه درست مثل مثلا همان چشم که بقول مرحوم علامه که برای نخستین بار افتاد به چیزی در جهان خارج ، و فرقش با چشم ، گوش و دیگر اعضای حسی پنجگانه که پیام آور از جهان خارج هستند و همچنین آخرین پیام آور که قلب یا دل ما می باشد که از جهان درون پیام رسان به حافظه است ، این است که مثل آنها نیست که گرد آورده را برساند به حتی یادآوری ما ، هرچند که برای یادآوری گردآورده باشد ، ولی اعضای حسی و حواس و دل مقصدشان حافظه است و با ابلاغ پیام به حافظه کارشان به انجام رسیده ، در حالیکه می بینیم حافظه بقول منطق قدیم و جدید یکی که گرد آورد رهایش می کند می رود سراغ یکی دیگر ؟! درست مثل وقتی که بقول استاد شهید مرتضی مطهری که در پاورقی فرمایش مرحوم علامه فرموده بودند : که نه تنها حافظه خالی یا بقول منطق ریاضی صفر بود بلکه اصلا حافظه ای در کار نبود !؟
حالا داستان یکی یکی تا نه یکی و بعدش یک دهتایی هم همینه ! گویا ظرف یکی ها نه تنها خالی یا بقول جدیدش صفر است کما فی سابق ، بلکه گویا اصلا ظرفی در کار نیست !؟ در حالیکه فریاد حافظه بلند است از نوزدهی که به آن سپرده شده !
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ سلام علیکم الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ بازهم فرصتی دست داد که در کنار خانواده باشیم و پشت این چیه کامپیوتر هم بنشینم و بقول مدیر عزیزمان تبادل اطلاعاتی داشته باشیم که فرموده بودند این امکان را پارسی این چیه بلاگ ایشان برایگان در اختیارمان قرار داده که بابتش سپاسگذاریم . البته این به این معنا نیست که ما هم ان قلتی نسبت به هرآنچه بفرمایند نداشته باشیم که داشتیم و موضوع این سلسله بحثهایمان است که تحت عنوان خودکار فارسی ، خودروی ایرانی و خلاصه بقول مقام معظم رهبری بومی شده ی دستاوردهای ایرانی از علم یا دانش مقصود است حالا چه دانش غربی که سابقه ی طولانی دارند و به عهد یونان باستان می رسد و چه علوم دینی که گفتیم بقول مرحوم علامه محمدتقی جعفری گویا از یونان باستان تاکنون این وسط اتفاقی علمی نیفتاده !؟ که در تاریخ علم نگاهی هم به آن افتاده باشد و اگر افتاده مثل کتاب خدا که مقدسش می شماریم آنقدر مقدس است که ربطی به علم یا دانش ما بشر ندارد ! و مثل کتاب خدا محترمانه روی طاقچه و کنار سجاده گذاشته می شود و اگر بخواهیم فالی هم بگیریم خب دیوانی در کنارش هست ! حالا بگذریم که پیش از این هم یادآور شده ام نقلی از کشف الاسرار رهبر انقلاب را که به تحقیق ایشان نه تنها ارسطو بلکه سلسله اساتید یونانی ایشان هم شاگردی حضرت سلیمان علیه السلام را کرده اند ، منتها گویا شاگردی ایشان هم مثل شاگردی ما بوده از پیامبر اعظم صل الله علیه و اله و اهل بیت مطهرش سلام الله !؟ جالبتر ! ادعای خدمات متقابل به اسلام هم داریم ! بماند و برویم سر بحثمان که وقتی مدیر محترم پارسی این چیه بلاگمان داشت تبلیغ این چیه نت را می فرمود بنده هم مثل ولیدبن مغیره فکر کردم ! و این سلسه بحث پیدا شد بحث رسید به حفظ منجمله دستاوردهایمان چه غربی و چه دینی که فرقی هم ندارد که بقول مرحوم علامه چشم ما به کدامیک از این دو افتاده باشد و به بایگانی یا حافظه سپرده باشیم ، و این هم فعلا بماند که اصلا اینگونه نیست که دستاورد ما از جهان خارج دوگونه باشد و فرقی میان دریافت حرف یک دانشمند غربی و غیره و حرف پیامبر نیست . خب ، عرض شد که بنده هم به حرف مدیرمان فکر کردم ، فکر کردن هم که مانعی ندارد ، عرض شد که آنچه ولید را مخاطب قرار داده در آیه ی : فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ ؟ بازهم : قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ ؟ فکرکردنش که نبوده ، بلکه سنجش سخن پیامبر با موجودی خودش است که عبارت بوده از حرف بشر و مثلا سحر و جادوی متداول ، پس مشکل همانطور که عرض شده قدردانی ، اندازه گیری و سنجش اوست که کار عقل یا خرد اوست که در بند حرف بشر بوده ، البته نه بشری که مثلا حضرت سلیمان نبی هم یکی از آنها باشد ! که آن حضرت هم قطعا مثل انبیاء دیگر از آدم ابوالشر ! گرفته تا خاتم انبیاء حرفشان این بوده که منم مثل شما بشری هستم و همانکه از مرحوم علامه جعفری نقل شد ، که گویا این وسط بشری که پیامبر باشد نبوده ! خب ، فرمایش مدیر عزیزمان که وحی نبوده ، یعنی ایشان هم حرف را دستاوردی علمی از غرب میدانند ، ولی این مانع نمی شود که در سنجش فرمایش ایشان ما با ترازوهای بشری ، که در این چیه متدولوژی علوم آمده و اندازه گیری انبیاء هم محترمانه کنار گذاشته شده باشد ، قدر دانی کنیم ، همانطور که ولید سنجید . حالا کاری نداریم و بماند که آیا حرفی در این زمینه از دین داریم ؟ یا محترمانه از بحث کنار می گذاریم ؟ فعلا در این فرصت می خواهیم این تبادل اطلاعات را ، که فرصتش را برایگان در اختیارمان گذاشته اند داشته باشیم ، که پیشتر هم وعده اش را داده بودم ، یعنی حرف از آیه ای است که می گوید : امثال ولید جایگاهشان جایی است که : عَلَیْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ ، ... . اول ببینیم ولید چگونه اندازه گرفت یا سنجید ؟ اوکه خود هم خود را یکه می دید و بقول قرآن هم : " وحید " ، ببینیم چطور خودکشی کرد ؟ آنهم نه فقط نزد خودش بلکه نزد دیگران هم ، که بنده هم مبتلا به این خودکشی نزد شما هم نشوم ، در قدردانی از فرمایش مدیر عزیزمان را عرض می کنم . عرض کنم که گیریم حرف پیامبر حرف بشر است ، خب این بشر می گوید جایی است که : عَلَیْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ ، ... . این اختصاص به حساب کتاب آنزمان ندارد ، هرچند همانطور که عرض شده حساب کتاب عصر حاضر هم مثل آنزمان است و بجای " 10 " دهی الان "01 " محاسبه می شود و فرقش هم عرض شده که " یک صفر " قدیم جایش را به " صفریک " جدید داده . حالا اگر آنزمان بقول مفسرین ما حرف یکی این بوده که تعداد ما از نوزده نفر بیشتر است و این حرف مورد مثلا کم خردی ایشان قرار گرفته ، امروزه مثلا حرف از ضرایب عدد نوزده است و مورد ... شاید مفسرین ماهم قرار گیرد و از این دست بحثها در حالیکه آنزمان قرآن یک حرفی را برای فکرکردن مطرح کرده که یادآور حساب کتاب دو رقمی بشر باشد ، حالا چه بصورت " 10 " دهی قدیم و چه بشکل " 01 " جدیدش ، که بسنجد این حرف را و کاری هم نداشته باشد حرف از : عَلَیْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ ، حرف کیست ؟ یادمان باشد که گفتیم جدید جدید " 01 " هم حرف از بی نهایت میان " 01 " دارد ، منطق این چیه فازی را عرض می کنم ، در حالیکه حرف از " 19 " را پیش رو دارند و در تاریخ علم یا دانش گویا زده نشده !؟ عرض شد که اصلا این حرف پیامبر ، قرآن و خدا حرف بشر ، خب نوزده یعنی چه ؟ خب یک کودک دبستانی هم بهش گفته شده که یعنی یک ده و نه یکی ، یعنی در ظرف یکی ها 9 تا دارد و در ظرف ده تایی هم یکی . خب به ظرف ایندو فکر کنید تا ببینیم به کجا زده قرآن ؟ چراکه در کنار خانواده بودنمان برای این بود که شکر خدا تصادفی برای وسیله ی نقلیه ی ما به سرکار رخ داد و امروز هم باید بروم سراغ نقاش ماشین که پس از خلاص شدن از دست تعمیرکار و صافکار و حالا ماشین را به ایشان سپرده ایم . فقط یادمان باشد که باز حرف حرف مثلا شیخ الرییس ما نباشد که حرف همانست که ارسطو فرموده و اگر بقول مثلا مرحوم علامه مرتضی مطهری خدماتی متقابل هم ما داشته ایم تبدیل یکی دو صفحه ای میراث شاهزاده ای به منطقی مثل منطق بوعلی بوده ، که رودست حرف ارسطو حرفی زده نشده باشد و منطق ریاضی و دیگر روشهای علوم مال عصر حاضر است و عمر چندان درازی ندارند ، و تازه شیعیان یا پیروان معلم اول و ثانی ووو که هنوز هم در علم و دانش خود مثل قدیم می سنجند خصوصا در حوزه های علوم " دینی !؟" یعنی در سنجش کتاب خدا و ثقل دیگر میراث پیامبر اعظم صل الله علیه و اله سلم هم !؟ که این وسط در تاریخ حرف ... فعلا خدا نگهدار .