سلام علیکم
گفتیم وقتی مثلا چشم ما می افتد به چیزی ، مثلا به همین سیاهه ی عرایض بنده ، و پرسش این باشد که آیا چشم ما هم حرفی مثل آن چیز دارد ؟ آیا پاسخ همانست که گفته شده ما و منجمله چشم مایی در کار نیست ؟ و آیا در صورت فاقد نبودن فاقد حرفی است ؟
و بعد هم گفتیم که نه تنها چشمی داریم که افتاده به آن چیز بلکه بی حرف هم نیست ، مثلا همانکه مرحوم مطهری در پاورقیهای فرمایشات مرحوم علامه در این زمینه فرموده بودند که عبارت بود از ( ایجاب و سلب ) که عرض شد امروزه بجایش گفته می شود (صفریک ) .
خب روشن است که این حرف ، چه به شکل قدیم و چه به شکل جدیدش و همینطور اشکال نو و بروزترش مثل همین که از آن تعبیر به فازی می شود ، با مثلا افتادن چشم ما به چیزی پیدا نشده بلکه همانطور که به عرض رسید پیشگفتاریست که به ما نسبت داده می شود .
البته عرض شده که این پیشگفتار را که گویا ما داریم پس از آنست که مثلا همان چشم ما برای بار دیگر به چیز دیگری مثلا مثل همان سیاهی به یک سفیدی هم افتاده باشد و در مقام مقایسه ی ایندو ما چنین پیشگفتاری را داریم هرچند که دیدیم مرحوم مطهری می فرمایند که لازم نیست ما دو دوچیز را باهم مقایسه کنیم ، بلکه یک چیزرا باخودش هم می توان مقایسه کرد ، ولابد هم در این مقایسه باز پیشگفتارش همان دو رقمیست که عرض شد ؟
خب ، امیدوارم که روشن باشد که بحث یا کاوشمان چیست ؟
پس بحث اینست که وقتی مثلا چشم ما می افتد به چیزی آیا چشمی در کارست ؟ و حرفی هم دارد ؟ همانطور که یک چیزی در کارست و حرفش هم اینست که من مثلا یک سیاهی هستم .
مسلما وقتی مثلا مرحوم علامه می فرمایند : برای نخستین بار که مثلا چشم ما افتاد به چیزی ... ، یک چیزی جز آن چیزی که چشم به آن افتاده هم مطرح شده که همین چشم است ، پس ما در مسئله ی اول فعلا بحثی نداریم ، هرچند فقط مثلا چشم را مطرح نفرموده باشند ، چراکه دیدیم حس بینایی چشم را هم به میان کشیده اند ووو که پیشگفتاریست علاوه بر آن پیشگفتار دو رقمی که به ما نسبت داده شده .
یعنی حرف از ما فقط این نیست که یک حرفی داریم ولو در مقام مقایسه ی دو چیزی که مثلا چشم ما افتاده به آندو ، بلکه خود ما هم فقط مثلا چشم و دیگر اعضای حسی هم نیست ، بلکه حواسی هم داریم و دیگر چیزهایی هم مثل مثلا همان که پس از حس ان چیزی که چشم ما به آن افتاده بود آنرا از حس بقول ایشان تجرید از حس می کند و بعد ش بایگانی هم داریم ، که حالا ما با این حرفهایی که از ما زده می شود کاری نداریم ، چراکه پیش از این عرض شد که ما به بایگانی یا حافظه هم ختم نشده ایم که امروزه در پی کشف ان گفته شود عبارتست از : ( صفریک ) و بتازگی هم کشف شده باشد که محدود به سیاه و سفید بودن چیزها نیست بلکه گویا محدوده ای ندارد که بعنوان این چیه منطق فازی دارد مثل گذشته درمراکز علمی ما برای خودش جا باز می کند و مثلا دیدیم که جناب آقای محمد تقی مصباح یزدی هم برایش ورودش آیه و روایت هم می آورند ، که مانعی هم ندارد چراکه گفتیم یک نظر که مانعی ندارد .
خب ، تا اینجا فقط می ماند که آیا مثلا چشم هم مثل همان سیاهی ، یا سفیدی و یا هر چیز دیگری که چشم به آن افتاده حرفی برای گفتن دارد ؟ تا بعد ببینیم که در این صورت این حرف هم مثل حرف دورقمی منطق قدیم و جدیدش که به ما نسبت داده می شود پیشگفتاریست ؟
خب ضمن اینکه امیدوارم محل بحث روشن شده باشد تا فرصت بعدی فعلا خدا نگهدار .
سلام علیکم
اول تا یادم نرفته جمعه را خدمت شما تبریک عرض کنم و خدا را شکر نمایم که فرصتی دست داد تا خدمت برسم هرچند دارد فصل کاری ما کم کم به اتمام می رسد و اولین تعطیلی کار را داریم که این فرصت دست داد .
البته بارش رحمت الهی یعنی بارانهای اخیر و خنک شدن هوا و تقارنش هم با شروع سال تحصیلی مزید بر علتی شد که هنوز هم گریبانگیر است .
یعنی هنوز که هنوزه نه تنها یک طرف قضیه طرف دیگر را آدم این مملکت بحساب نمی آورد ، بلکه تا زورش برسد می خواهد طرف را به نه تنها غرب و در راسش آمریکا بچسباند بلکه بدش هم نمی آید برای اسرائیل هم یارگیری کند از هموطنان خودش تا برای یک بار هم که شده که فرصتش هم دست داده قال قضیه را برای همیشه بکند .
خب طرف مقابل هم با تمام حق و حقوقی که در مملکت خود داشته باشد هنوز که هنوزه رو حق اصلی و اصولی خود دست نگذاشته و همان ساز گذشته اش را می زند که کاری از پیش نبرد .
البته شما این عرایضم را نشنیده بگیرید چراکه قصد ورود به قضایا را ندارم هرچند همانطور که عرض شد دود این قضایا به چشم ما رفته که هیچ طرف قضیه نیستیم ، البته این فرق دارد با آن که مقام معظم رهبری فرمودند که کنار نشسته باشیم در این قضایا ، چراکه ما وارد دعوا نمی شویم معنایش این نیست که ساکت نشسته ایم و اگر کاری از دستمان برآید برای حل مشکل مملکتمان نکنیم .
یک پرسش :
خب چه کاری از دستمان بر می آید ؟
پرسش خوبیست و پاسخش را زود سریع و ساده عرض می کنم پیش اینکه حرفی زده باشید !؟
یعنی رو عرض بنده حرفی زده شده باشد !؟
خب فکر می کنم مسئله دارد کم کم روشن می شود ! شما چه فکر می کنید ؟
بله مطلب موضوع بحث ماست ، یعنی چنان نیست که مثلا مرحوم علامه فرموده باشند !
البته ایشان اندیشه را هم مثل علم یا دانش به حضوری و حصولی تقسیم کرده اند و این حرف را در علمهای حصولی زده اند ولی فرقی نمی کند ، چراکه می توانید محل بحث یا کاوش را به میدان ایندو علم منتقل کنید و ببینید حرف کدام یک از ایندو هم رودست حرف دیگریست ؟ بعبارت بحث ما بروز است ؟
عزیزانی که بحث در اینجا را پیگیری فرموده اند در جریانند که مرحوم علامه هم پیشگفتاری قایل نیستند وقتی که بقول ایشان : برای نخستین بار مثلا چشم ما افتاد به چیزی ، بلکه حرف حرف همانست که از دنیای خارج بدنیای داخل گفته می شود ، البته دنیای داخل یک پیشگفتاری دارد ، همانکه به نقل از مرحوم مطهری گفته شد که در پاورقیهای فرمایشات علامه فرموده اند ، یعنی دو رقم صدق و کذب ، یا همان ایجاب و سلب منطق قدیم که عرض شد ایندو دو رقم هم عملا مثل صفر یک منطق جدیدش بکار برده می شود ، همانجا که دیدیم مرحوم مطهری هم ما را فاقد ذهن ، حافظه ووو فرمودند ، بعبارت دیگر مثل منطق جدید این چیه رایانه ای ما هم مثل این چیه ماشین صفر کیلومتریم ، یعنی وقتی که بقول مرحوم علامه دنیای خارج برای ما حرفی دارد ما حرفی نداریم و پیشگفتار از آن دنیای خارج است .
یک نکته :
تا مطلب د راین قسمت از عرایضم بدرازا کشیده نشده و از حوصله خارج نشده این را هم عرض کنم که یک وقت پیشگفتار جهان خارج بقول مرحوم علامه مثلا یک سیاهی در آن است ، و یک وقت هم نه قول ایشان ، چراکه ایشان هم مثل ما صفر کیلومتر که نیستند بقول ایشان ! پس همانطور که در قسمت قبلی بعرض رسید ولو یک نظر که اشکالی ندارد تا ببینیم ایشان چه فرموده اند .
این را برای آنهم عرض کردم که در گذشته داشتیم عزیزانی که : چرا نگاهی انداختم به فرمایشات مرحوم علامه ؟ البته به تعبیر بنده وگرنه بر این نگاهم اعتراض هم شده در نگاه ایشان .
خب تا فرصتی دیگر امیدوارم هفته ی بهتری را پیش رو داشته باشید ، فعلا خدا نگهدار .
-------------------------------------
کلمه ی کلید : پیشگفتار ، پیشگفتار منطق قدیم و جدید و همچنین نسل جدیدش این چیه فازی ، پیشگفتار علوم چه حوزوی و چه دانشگاهی
سلام علیکم
پیشگفتار :
شکر خدا که باران رحمتش شامل حال شد و کار را تعطیل کردیم و فرصتی دست داد که خدمت شما عزیزان برسم و ببینیم چه گفتیم و چه می خواهیم گفت ؟
عرض شد که اندیشه ی نو اندیشه ای بروز است و پرسش این شد که آیا اندیشه ای داریم که مثل این چیه تئوریها یا نظریه های علمی هراز چند بروز نشود ؟ بعبارت ساده تر رو دستش اندیشه ای نیاید ؟ بلکه یکبار برای همیشه بروز باشد ؟ و در پاسخ عرض شد که آری !
بعنوان مثال مثلا همین منطق یا این چیه متد فکر یا اندیشه که گفته شده منطق ارسطویی که سبقه ی پیش از میلاد دارد و سالها روش تحقیق بوده ، بلکه هنوز هم به قوت خود باقیست مثلا در حوزه و علوم انسانی دانشگاهی ، این منطق را منطق ریاضی در قرون اخیر بروز کرده ، یعنی روش منطق ریاضی خود را جایگزین آن می داند ، و مستحضرید و عرض شده که اخیرا منطق این چیه فازی هم می خواهد جای منطق ریاضی را هم بگیرد ، شاید برای بعضی ها گرفته باشد و حکم هم حکم بر اساس آن باشد برایشان .
حالا کاری نداریم که این منطق ها یا هر حرف و اندیشه ای نو در جهت تکمیل حرف و اندیشه ی قبلی باشد یا مثلا مثل همین منطق ریاضی باشد که عرض شد گفته شده اصلا منطق ارسطویی را منطق بحساب نمی آورد یا دستکم باب معرفت یا شناختش را بحث و کاوشی منطقی محسوب نمی نماید ، در حالیکه عرض شد خود باب مجموعه ها یی دارد مثل همان باب معرفت ارسطویی .
همین جا بد نیست ، خصوصا برای طالب علم یا جوینده ی دانش چه حوزوی و چه دانشگاهی یادآور شد که اینها در حالی رخ می دهد که عرض شد بعضا برایشان حکم آنست که این منطقها حکم می کنند و بعبارت دیگر گویا به آنها ایمان دارند !؟ در حالیکه بقول ملای رومی : هرنفس نو می شود ( این مثلا منطقها ) و ما _ بی خبر از نوشدن اندر بقا .
ایمان :
از مومن ، حالا به خدا یا هر چیزی ، که خود را در امان می بیند همین انتظار می رود که حکم حکم آن باشد که به آن ایمان دارد ، یعنی همانطور که هرکه به خدا ایمان داشته باشد : ... إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ ، هرکه هم به یکی یا چیزی ایمان داشته باشد هر چه آن حکم کند مورد قبولش می باشد ، حالا چه آن مثلا یک شخص مثلا سیاسی باشد مثل مثلا همین که در این ایام بعضی دنباله رو اصولگرایش هستند . بعضی هم اصلاحطلبش ، و چه شخص علمی مثل مثلا استادی در حوزه یا دانشگاه ، و چه یک حرف یا نظریه ای مثل مثلا همان منطقها که گفته شد .
منتها چیزی که لازم به تذکر است همانست که عرض شد ، که متعلق ایمان یعنی آنکه ایمان به آن آورده می شود خودش در امان باشد از بروز شدن ، البته اگر مثلا شخصی یا حرفی و اندیشه ای در راستای یکی که خود در امان است باشد ایرادی ندارد که به آن ایمان داشت ، مثل مثلا آنکه پیرو خدای مومن است و یا مثلا حرف و اندیشه ای که خدایی باشد
خب وقتی هم که یکی به کسی یا چیزی ایمان داشته باشد چنین نیست که فقط به حکمی از احکامش تن دهد ، و حتی یک حکمش را هم ندید بگیرد ، حتی به موردی از لوازم این تن دان هم تن ندهد ، یعنی در آن مورد خود را در امان نبیند .
نا گفته نماند که این مانع آن نمی شود که در مقابل افکار و اندیشه ها و حتی مدعی بروز بودشان متوقف شویم و ندید بگیریم ، چراکه اول اینکه هرچه از دوست رسد نیکوست و در ثانی خب این ندید گرفتن هم می تواند مصداقی از ندید گرفتن چیزی باشد که هر چه هست از اوست ، خلاصه اصل بر حرمت نیست و به اصطلاح یک نظر که اشکالی ندارد و در واقع چشم بستن از چیزی هم پس از نگاهی به آنست .
خب فعلا ، بعبارت دیگر تا بارانی دیگر فعلا خدا نگهدار .
اندیشه ی نو (11) :
سلام علیکم
اول جمعه را خدمت شما عزیزان تبریک عرض کنم تا یادم نرفته و بعد هم بد نیست دوستان را خوشحال کنم که الحمد لله بعد از بیش از سه ماهی یک کاری پیدا شد و متاسفانه دیگر فرصتی مثل این سه ماهه نخواهم داشت که درخدمت شما عزیزان باشم ، امیدوارم که اینقدر کار باشد که چاله چوله هایی را که تو این مدت بیکاری پیدا شده بشود صاف کرد ، دستکم این چیه چکهای عقب انداخته را این چیه پاس کرد ، البته نه اینکه اونهایی که این چیه چک ندارند بحق تر نیستند ها ، خصوصا قرض الحسنه ها .
خب کجا بودیم ؟ :
یعنی کجا هستیم ؟ یعنی به کجا رسیدیم ؟ چراکه اندیشه ی نو اینجا ست که اتفاق می افتد ، محل وقوعش همینجاست ، امروز
نه در گذشته یا به عبارت دیگر در : حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِکُمْ فِسْقٌ
و نه در :
فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌبلکه در :
الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًاخب در آنچه بر ما گذشته اندیشه ای بوده ولی حرف از اندیشه ی نو می باشد ، و مقصود هم این نیست که حالا بیکار که نمی توانیم بمانیم پس یک فکری بکنیم و خلافی صورت نگیرد کافی باشد ، بلکه مقصود این چیه بروز است .
بروز بودن :
خب هر روز مثل امروز ست و حرفی بروز است که هر روزی بروز باشد ، اندیشه ی بروز هم اندیشه ای است که هر روزی مثل امروز نو باشد یعنی برای امروز ی چنین باشد وگرنه جای بروز شدن دارد ، یعنی اندیشه ای می توان داشت که برایش ، حالا چه از طرف خود و چه از طرف دیگری .
یک پرسش :
آیا چنین اندیشه ای داریم ؟
پاسخ اینست که بله .
تا فرصتی دیگر انشاءالله فعلا خدا نگهدار .
-----------------------------------------------------
کلمه ی کلید : امروز
– الیوم – بروز بودنسلام علیکم
ضمن عرض تبریک امروز جمعه خدمت شما عزیزان فکر می کنم خبر داشته باشید و نیازی نباشد که بگویم از جام جهانی بازماندیم .
چراکه ما با کره ی جنوبی مساوی کردیم و کره ی شمالی هم با عربستان ، و دو کره مستقیم راهی شدند و عربستان هم می رود که در خذفی کار را ادامه دهد .
چهار سال دیگر
البته ما هم برای چهار سال دیگر می توانیم برنامه ریزی کنیم ان شاءالله .
---------------------------------
کلمه ی کلید : چهار سال دیگر
سلام علیکم
قبل از اصل مطلب عرض کنم که دیروز پریروز داشتم بازی تیم ملی فوتبال برزیل و مصر را نگاه می کردم و بازی داشت مساوی تمام می شد و مصریها برای دومین بار داشتند از تیمی چون برزیل امتیازی می گرفتند که ...
تغییر رای
که آخرای بازی صحنه ای اتفاق افتاد که داور بازی اول اعلام این چیه کرنل کرد ، ولی بعد تغییر رای داد و اعلام این چیه پنالتی کرد و ضربه ی این چیه پنالتی را هم کاکای برزیلی وارد دروازه ی مصر کرد و بازی هم کمی بعد با برد برزیل به پایان رسید .
اما مطلب
هرچند نتیجه ی تیم ملی ما مقابل کره ی شمالی بد نبود ، یعنی امتیازی گرفتیم ، ولی امیدوارم که امروز تمام امتیاز بازی را بگیریم ان شاءالله ، چه کره ی شمالی و عربستان باهم مساوی بکنند و چه ...
------------------
کلمه ی کلید : تغییر رای
سلام علیکم
باز هم اول امروز جمعه را تبریک عرض کنم ، هرچند که گفته شود تکراریست ، چراکه وقتی ما حرف می زنیم از سین سلاممان تا نون اون آخرش چیزی جز تکرار حروف الفبایی نیست که با این حروف حرف می زنیم .
این را برای این عرض کردم که یکی از عزیزان در پیام خصوصی خود فرموده اند :
"
سلامبله اسالام یعنی تسلیم شدن.
اما .. آیا من و شما هم مثل بیشتر این مسلمونها دایم شعار میدیم و خداخدا می کنیم و از صبح تا شب دروغ میگیم و ...؟
منم اشکالاتی تو زندگی دارم اما سعی میکنم بیشتر از خدا به خودم که خودمو احساس میکنم ایمان داشته باشم .
یک ایمان که نه راز ونیازی هست نه التماسی.
ساعتی اندیشه کردن بهتر از 70 سال عبادت است.این جمله رو تو متن شما دیدیم
منظور از تقلید همون کارایی میتونه باشه که ندیده ندونسته میگیم و عمل میکینیم مثل تقلیداز نماز خوندن اعراب
مثلا میگیم(توفلان کشور اصلا یه دونه هم بیکار نیست)اما تو کارامون داریم خیانت میکینم . به فرض هم که تو فلان کشور بیکاری نباشه ؟یعنی باید همه چیزو به نفع خودمون ببینیم؟
مثل مسلمونای دروغی؟
شما وبلاگی راه انداختید در باب همفکری با عنوان اندیشه .اما اندیشه به چی؟
اندیشه به فلان علامه؟
اندیشه به دلیل؟
اندیشه به گفته های قران که در عمل وقتی کشورای اسلامی رو میبینیم جایی بس انتقاد از قران وجود دارد.
من . شما . یا اون یکی داریم زندگی میکینم اما میون این همه اعتقاد گیر کردیم که اگه اعتقادنداشته باشیم و درست باشیم میگن فقط ما کافریم .اگر اعتقاد داشته باشیم و نادرست باشیم می گن فلانی انسانی مومن است که گاهی خطا و اشتباه هم میکنه..
ازم انتقاد کنید تا به موفقیت برسم.این شعار منه.
در ضم همهی جملاتتتون در حقیقت چند جمله ی کوتاه است که تو هر پست تکرار می شه.
می شه به چند جمله ی تکرای که همیشه کلماتی مثل ( این چیه/ به قول محوم علامه . صفر و یک .یا اندیشه ) گفت اندیشه؟
این چه جور اندیشه ایه که همیشه فقط تعدادی جمله تکرار می شه اونم فقط و فقط از گفتار این و اون.
" .خب پس چاره ای جز بکارگیری همین حروف تکراری نداریم برای حرف زدن ، پس این فقط کار بنده نیست ، می بینیم که ایشان هم همین حروف را بکار برده اند و از قضا هم از گفتار این و اون ! مثلا آنکه گفته : " تو فلان کشور اصلا یه دونه هم بیکار نیست " ، یا : " می گن فلانی انسانی مومن است که گاهی خطا و اشتباه هم میکنه " و ... .
حالا چه هر کدام از این نقل و قول ها مثل نقل قولی باشد که مثلا بنده از مثلا مرحوم علامه نقل کرده باشم ، و یا مثل شاه بیت منطق ریاضی یا این چیه رایانه ای بومی هم که عبارتست از : " صفر یک " ش ؟ و چه بنا بر مقصود دیگری نقل قول شده باشد .
پس برویم سر حرف خود ، مگر اینکه بنا را بر این بگذاریم که دیگر حرف نزنیم !
خب ببنیم حرف این عزیزمان چیست ؟ خلاصه ی حرفشان اسلام و مسلمان است .
خدمت ایشان در این چیه وبلاگشان عرض کرده بودم و ایشان هم تا اینجا حرفشان با ما یکیست که : الاسلام هوالتسلیم ، و ... .
بنده هم حرفم با ایشان یکیست که اگر فرموده باشند : الاسلام هو ... العمل . پس حرفمان یکیست و اختلافی در معنی یا تعریف کلمه ی اسلام نداریم ، و فکر هم نمی کنم در تعریف مسلمان هم چندان اختلافی با هم داشته باشیم .
فقط اختلافمان در مسلمانی ماست ، یعنی عمل ایشان با عمل بنده شاید فرقی داشته باشد در حالیکه هردو هم مسلمانیم ، یعنی اتفاق نظر داریم در تعریف از اسلام و مسلمان .
خب اینهم طبیعیست ، چراکه ما ( هنوز !) دو نفریم نه یک نفر و هر یک از ما را با خودمان که در نظر نگیریم این مسئله پیش می آید .
پس امیدوارم که این نکته را در نظر داشته باشند و آنگاه اگر باز هم مسئله ای پیش آمد مطرح بفرمایند تا ببینیم مسئله چیست تا به آن بیندیشیم .
خب حسب الامر این عزیزمان لازم شد که این عرایض را داشته باشم و بعد برویم سر بحثمان که در قسمت قبلی رسیده بودیم به اینجا که جایگاه اندیشه هم مثل جایگاه مثلا چشم است .
فرقش با چشم اینست که چشم بقول مرحوم علامه می افتاد به جهان خارج و بعنوان مثال به یک خاصه ای بعنوان یک سیاهی ، ولی برای اندیشه همین خاصه پس از پیش کشیدنش از حافطه اتفاق می افتد در حالیکه نه تنها در منطق جدید بلکه در منطق قدیم مثلا مرحوم علامه این رخداد روشن نیست .
منطق جدید که آرزویش دست یابی به حافظه است و آخرین نسخه ای هم که برای حافظه پیچیده همین " صفریک " است که به بن بست رسیده و از دست فازی آن هم کاری بر نمی آید ، چرایش هم روشنست ، برای اینکه از چشم انداز مثلا عضوی مثل چشم تا به حافظه سپردنش دستکم حسی دارد این چشم تا بقول ایشان یکی " دو رقم " یا بقول دیگرش " بی نهایت رقم " ی را دیده باشد تا برایش حافظه ای دو رقمی یا بی نهایت رقمی را جا سازی کرده باشند .
پس می ماند الگوی قدیمی اندیشه ! چراکه هریک از اینها مدعی روش اندیشه اند ! چه قدیمی و کهنه و چه نو و این چیه پست نو ایشان این چیه فازی ایشان که عرض کرده ام بنای این هم حداکثر یش دو رقمیست ، هرچند که ادعای اصلاح الگوی روش جدید اندیشه یعنی منطق ریاضی یا این چیه رایانه ای بومی خودمان را هم داشته باشد .
جالب اینست که ما ، مثلا همین عزیزمان که اجازه فرمودند پیام خصوصی ایشان را عمومی پاسخگو باشم کاری هم با این حرفهای آنها ندارند و خیلی راحت سر این چیه کلاس درسشان نه تنها : دو رقم " صفریک " بلکه : " بی نهایت رقم " ی ایشان را هم تصدیق می فرمایند : الاسلام هو ... ، و التصدیق هو العمل !؟ و با عملکردشان در مثلا افغانسان ، عراق و لبنان ووو هم که نه بلکه در ناف نیویورکشان و کمی آنطرفتر سازمان مللشان در محله هارلم مثلا کاری نداریم !؟
خب باشد مانعی ندارد ! ولی اینکه مثلا بگوییم : " ... اما سعی میکنم بیشتر از خدا به خودم که خودمو احساس میکنم ایمان داشته باشم . " چطور ؟ آیا سعی کرده ایم که حسی مثلا حس بینایی داشته باشیم ؟ که وقتی مثلا بقول مرحوم علامه چشم ما افتاد به یک سیاهی و بار دومش افتاد به یک سفیدی ، این دو خاصه مثل مسلمان نباشد ؟!
چراکه ایندو خاصه مثل همان شما و بنده ی مسلمان است که مرحوم علامه فرمود : وقتی بنده ی مسلمان را بردیم پیش شمای مسلمان که بار اول چشممان به آن افتاده بود و دیده ( حس کرده ) بودیم و پس از تجرید از حس بقول ایشان به بایگانی هم سپرده بودیم یا بعبارت دیگر در حافظه دفن کرده بودیم ، حالا بماند آیا در قبر شماره ی صفر یا یک رقم دیگرش ؟ حالا !؟ می بینیم که ایندو یعنی بنده و شما یا شما وبنده با هم منطبق نمی شود !؟
بقول این عزیزمان حالا کدامیک از ایندو مسلمان است ؟ مثل آندو خاصه .
در حالیکه مثل آندو خاصه و بی نهایتش هم ، ما مسلمانیم و مسئله همین جا پیدا شده که که آندو را خاصه ندیده ایم و خود را هم مسلمان ، حالا تحت چه چیزی آندو دیده شده اند و ما هم بشرح ایضا ؟ و با چه ایندو بقول مرحوم مطهری : " مقایسه " شده اند ؟ مسئله اینست ای عزیز .
کافسیت یک بار و فقط یک بار چشم ما به آن دو در ظرف خاصه و یا ما بعنوان مسلمان افتاده باشد ، و یا بقول مرحوم علامه یا بقول این عزیزمان به آندو یا ایندو در ظرفی نیفتاده باشد !؟ چشم خودمان را عرض می کنم نه چشم خدا را که گفته شود : " ... اما سعی میکنم بیشتر از خدا به خودم که خودمو احساس میکنم ایمان داشته باشم .
" .چراکه : عرف نفسه عرف ربه .
و همان قرآنی که این عزیزمان فرموده اند هم همان اولش فرموده : بسم الله الرحمن الرحیم ، اقرا باسم رب ( خودت ) الذی ... .
و در مقدمه ی قران العظیم هم فرموده : بسم الله الرحمن الرحیم ، الحمد لله رب ال ( خودمان ) ، ... .
ببخشند عزیزانی که مطلب برایشان طولانی شده باشد و از حوصله ی خواندنشان بیرون باشد .
---------------------------------------
کلمه ی کلید : مقیاس
---------------------------------
بعد از تحریر : بیش از دو ساعت از این چیه کارت اینترنت چهار ساعته ای صرف ارسال این مطلب تا اکنون شد !
-------------------------------------------
کلمه ی کلید : اصلاح الگوی مصرف
سلام علیکم
خب کجا بودیم ؟ گفتیم که یک جایی مثل مثلا همان که مرحوم علامه فرموده اند : که نخستین بار بعنوان مثال چشم ما افتاد به جهان خارج و مثلا یک سیاهی دیدیم . حالا کی و چه وقت ؟ بماند ، چراکه از وقتی می تواند باشد که از مادر بدنیا آمده ایم و بعنوان مثال چشم به این دنیا باز کرده ایم ، والبته همانطور که بعرض رسیده با چشمی که حس بینایی دارد وگرنه هستند کسانی که : لهم اعین لا یبصرون بها .
جایگاه اندیشه و بشرح ایضا اندیشیدن هم مثل مثلا همین چشم است که مابین حس بینایی و جهان خارج بقول مرحوم علامه می باشد مگر اینکه بقول مرحوم مطهری در پاورقیهای همین فرمایشات مرحوم علامه ما فاقد ذهن و از جمله فکر یا اندیشه هم باشیم ، بشرح ایضا اندیشیدن ، و همانطور که پس از مثلا افتادن چشم ما به جهان خارج به تعبیر ایشان دستگاه ادراکی مثلا حس بینایی چشم شکل گرفت ، اندیشه و اندیشیدن هم چنین شکل گرفته باشد .
خب این نظر ایشان و پیروان ارسطویی می باشد چه در دانشگاه و چه در حوزه ی ما که می گویند : فاقد عضو حسی فاقد علم و دانشی از طریق همان عضوحسی است .
البته بنده با پیروان ارسطو ، افلاطون ووو کاری ندارم که چه می گویند ، فقط با این کار دارم که گفته ی اینان هم مثل همان جهان خارجی است که مرحوم علامه فرموده اند که مثلا چشم ما به آن افتاده و دیده ایم و یا مثلا از طریق گوش شنیده ایم .
بنا براین آنچه که در حوزه و دانشگاه هم گفته می شود یک چیزی مثل همان یک سیاهی یا یک سفیدی است که نخستین بار مثلا چشم ما افتاده به آن و نه مثل حتی مثلا چشم ما چه رسد به حس بینایی آن ، یعنی درجایگاه حتی عضوی از اعضای خاک
ی ما و نیازمند آب و نان و مسکنی در جهان خارج هم نیست .جایگاه این اعضا را بد نیست وقتی ببینیم که مثلا چشم ما برای نخستین بار افتاده باشد به سوره ی حمد و یا قران العظیم که عبارتست از آنچه که به پیامبر اعظم صل الله علیه و اله وسلم نازل شده ، چراکه همانطورکه در پاسخ پرسشی از صاد عزیزم عرض کردم که اینهم یکی از مصادیق مسموع ماست .
اندیشه و اندیشیدن ما هم داستان راستانی مثل داستان چشم ما دارد و آنچه به فکر یا اندیشه ی ما می رسد یک چیزی مثل مثلا همان سیاهی یا سفیدی در جهان خارج بقول مرحوم علامه می باشد ول اینکه ولی فقیه هم فرموده باشند ، مثل همین که مقام معظم رهبری فرموده اند ، اصلاح این چیه الگوی مصرف را عرض می کنم ، آنهم نه برای : لهم اذان لا یسمعون بها ، که نشنیده گرفته شود ، بلکه شنیده نمی شود حتی وقتی هم که گوشی در کار باشد ، یعنی حرف از فقدانش نیست بقول ارسطوئیان که شنیدنی هم در کار نباشد بقول ایشان ، چراکه مثل چشم حس ووو ، از جمله فکر یا اندیشه هم در جای خودش درکارست ولی دارنده اش : آفریده شده برای جهنم ، صدق الله العلی عظیم .
خب پس مثل مثلا همین که مقام معظم رهبری فرموده اند و گوشی که به آن افتاده باشد همین فرموده را هم بعنوان یک اندیشه داریم و اندیشه ی ما که این اندیشه برایش پیدا شده ، حالا مثل مثلا چشم بصیر اگر از اندیشه ی بصیر هم برخوردار باشیم که فبها .
پس جایگاه اندیشه ما مثل جایگاه مثلا چشم ماست که مابین حس بینایی و جهان خارج بقول مرحوم علامه است و یا بقول ایشان مابین جهان خارج و ...
تا فرصتی دیگر فعلا خدا نگهدار
سلام علیکم
در وجه تمایز بین اندیشه و اندیشیدن عرض کردم که برای اندیشیدن ما نیاز به چیزی داریم که به آن بیندیشیم و البته این یک چیز را خواهیم گفت که اندیشه ای است مثل مثلا همان که گفته شده : تفکر یک ساعت افضل ازعبادت هفتاد سال است .
خب در اندیشه هم عرض شد که نیاز به چیزی داریم ، حالا چه بقول مثلا مرحوم علامه : بعنوان مثال چشم ما به آن بیفتد یا مثلا گوشمان و یا دیگر اعضای حواس پنجگانه و یا حسی از حواس این اعضایمان و یا دیگر ادراکات ، علی ای حال یک چیزی مثل مثلا همان جهان خارجی که مرحوم علامه فرموده اند می باشد که مثلا عضوی از اعضای حسی ما بر آن افتاده و بعبارت دیگر درک یا دریافتش نموده .
منتها عرض کردم که ما برای داشتن یک اندیشه مثلا موضع : فاستمعوا له ، را داریم ، بعبارت دیگر کارمان گرفتن آنست ولی پس از گرفتن یک کاری هم می کنیم که آن کار عبارت است از اندیشیدن به آن و همینجاست که منطق قدیم و جدیدش و نوتر ایندو هم یک اندیشه بحساب آورده می شود که می خواهد بگوید این چیه الگوی اندیشه ی ما این باشد ویا این است و همچنین این چیه الگوی اندیشیدن ما هم .
عزیزانی که با این چیه متدولوژی علوم سروکاری داشته اند با این حرف آشنایی دارند که در آنجا این چیه الگوهای علوم مختلف عرضه می شود ، هم برای داشتن اندیشه و هم برای اندیشیدن ، خب وقتی هم که حرف از اصلاح این چیه الگوی مصرف باشد مقصود اصلاح این چیه متد یا روشهای علوم که نیست ، در حالیکه کافیست این اصلاح را به عالم و دانشمند یکی از این علوم سپرده باشیم ، این علوم که عرض می کنم عرض کرده ام که فقط علوم جدید یا دانشگاهی ما نیست ، بلکه شامل علوم حوزوی هم می شود که عبارتست از مدارس ویژه ی علوم دینی ، چراکه در آنجا هم این چیه الگوهای اندیشه و اندیشیدن داده می شود و بر اساس آنست که حتی اصول فقه عرضه می شود که خودش این چیه الگوی فقه است .
خب حالا ما اهمیت قضیه را ببینیم در وقتی که ولی فقیه بما فرمان اصلاح این چیه الگو ... را داده باشند و پای اندیشه ی دینی ما هم بمیان کشیده شده باشد ، بشرح ایضا اندیشیدن یا تفکر دینی که گویا بقول شیخ الرییس رو دست حرف ارسطو حرفی نیامده ، تا عصر غیبت هم ، یعنی یکی از امامان ما هم حرفی نداشته اند در تاریخ علم ایشان ، شاید مثل شکل حکومت باشد که بهترین این چیه الگو را پذیرفتیم ، جمهوری را عرض می کنم .
جایگاه اندیشه و اندیشیدن :
خب کجا بودیم ؟ بله آنجا که ماییم و یک اندیشه و ... ، مثل مثلا همان چشم بعنوان مثال بقول مرحوم علامه ، و جهان خارجی که ما افتادیم به آن ، ما به عنوان چشم را عرض می کنم ، و ...
خب فکر می کنم شاید طولانی شده باشد یا بازهم ... ، خب بماند تا فرصتی دیگر و اگر بازهم مسئله ای است در این فاصله خدمت برسم ان شاءالله تعالی ، راستی یادم رفت جمعه را خدمت شما عزیزان تبریک عرض کنم ببخشید .
سلام علیکم
پاسخی به پیام یکی از عزیزان :
در قسمت قبل ضمن فرق اندیشه و اندیشیدن گفتیم که بحث ما اندیشه است ، چراکه اندیشه مثل همین که بعنوان مثال در این سال اول دهه ای که پیش روداریم مقام معظم رهبری تحت عنوان : اصلاح این چیه الگوی مصرف ، مطرح فرموده اند .
و اندیشیدن هم مثل هریک از آنچه که عرض شد مثلا در این چیه وبلاگ وزین لبگزه به آن پرداخته شده و از جمله همین پرداخت برادر عزیزمان حاج آقا سید محمد رضا واحدی گرامی در آنجا .
تمایز ایندو هم برای این مطرح شد که به موضوع بحث که اندیشه ی نو می باشد نزدیکتر شویم ، ولی یکی از عزیزان در پیامی خصوصی مطلبی را متذکر شده اند که پیش از ایشان و بعدش هم به بنده تذکر داده شده ، البته با تعبیرات مختلف .
در این خصوص اول بد نیست نظرتان را جلب کنم به مطلبی که همین یکی دو روز پیش در روزنامه ی صبح کیهان ( یکشنبه 27 اردیبهشت 1388- شماره ی 19364) در صفحه ی معارفش دیدم تحت عنوان : حکومت مبتنی بر نظریه ی ولایت فقیه از منظر امام خمینی (ره) .
در آنجا به نقل از شهید مطهری نقل شده بود :
واژه ی ولایت : این کلمه در لغت از ماده ی ( ولی ) گرفته شده و به معنای قرارگرفتن چیزی در کنار چیز دیگری است بطوری که فاصله ای میان آنها نباشد . مانند
– جلس زید ولیه عمرو – زید نشست و عمرو نیز بدون هیچ فاصله کنار زید قرار گرفت . لذا از لوازم قرار گرفتن دو چیز در کنار هم ، معنای قرب و نزدیکی است .ضمن اینکه لازم به تذکر است که بنده فکر نمی کنم فاصله ی دو چیزحتی به نه و یک هم برسد چه رسد به یک صفر یا صفریک جدیدش ، فکر می کنم ذیل آیه ی : عَلَیْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ ، این را عرض کرده باشم ، همچنین هم فکر نمی کنم نزدیک شدنشان هم به پنج و پنج برسد که بقولی یکی از ایشان بر دیگری ولایت نداشته باشد .
بلکه ضمن اینکه امیدوارم فاصله ی فی مابین به هشت و یک نرسیده باشد فکر می کنم بهترین نزدیکی ما هم ولایی است که امکان چهار و پنج را می دهد به سه و ششی ، وگرنه می توان به نسبت پنج و چهار هم نزدیک شد ولی بهتر شش و سه است .
در ثانی خدمت این عزیزمان عرض کنم مثلا در همین اندیشه ی مقام معظم رهبری هم می بینید که ایشان مطلب را تحت عنوان : اصلاح این چیه الگوی مصرف ، مطرح فرموده اند و با تمام توضیحاتی هم که در ابتدای سال نو در جوار مرقد امام هشتم علیه السلام داده باشند هنوز جا برای پی بردن به اندیشه ایشان باقیست و بعبارت دیگر بقیة الله خیرلکم فقط به خیر ما که نیست به خیر بقیة الله العظم علیه السلام هم هست .