سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

 

... انه فکر و قدر ... علیها تسعه عشر ... .

ضمن عرض ادب و سلام عرض شود که  گویا به کامپیوتر ما خوش می گذرد که هنوز از تهران برنگشته که بتوانم مثل سابق خدمت شما عزیزان برسم.

البته بنده زاده هر چند یکبار حالا دیگه چاپ شده ی نظرات را برایم می آورد و همین آخرین دفعه بود که دیدم برادر بزرگوارم آقا سید محمد رضا واحدی عزیز ( لبگزه ) فرموده اند :

... هنوز از صفر و یک و یک رقمی و دو رقمی آنچه باید دستگیرمان نشده ... .

ضمن قدردانی از این مطلب که اساس و پایه ی علوم مطروحه چه در مدارس قدیم و چه جدید می باشد ، ولی اساسی و بنیادی ترش را ( مسافر ) عزیز در پاسخ به بنده پیش کشیده اند .

ایشان فرموده اند :

... چه جالب ... ولی ... یعنی هنوز اصل اون چیزی که باید بگیرم از موضوع ، تو فکرم جا نیفتاده ... .

بنابراین با اجازه ی اقا سید عزیزدر این فرصت هم ببینیم که موضوع چیست .

موضوع فقط این نیست که بنده عرض کنم برای یکی از این شش میلیارد ، یا یکی از همین هفتاد میلیونی که گفته می شود و یا یکی از هر مجموعه ای که گفته شود ، گویا پیش از این عرض کرده باشم که حداکثر حرفی که برای دیگری داشته باشم ثلث حرفست و نهایتش برپایی نیمی از آن با کم و زیادی ازش .

چراکه وقتی مثلا بقول مرحوم علامه : برای نخستین بار چشم کسی به حرف ما افتاد ، نه بحرف ما چشمش افتاده و نه پس از حرف بحرف ما میگوید : چه جالب ... .

موضوع اینست که مسافر عزیز یکی از این شش میلیارد هم ، هم پیش از عرایض بنده و هم پس از آن حرفی دارند که از این یکی آخری تعبیر به اندیشه ی نخستین کرده بودم .

برای گرفتن عرض بنده هم ایشان  تابع حرف بنده نیستند ، بلکه نه تنها مثلا بقول ملای رومی : باده در جوشش گدای جوش ماست ، بلکه : چرخ در گردش ( هم ) اسیر هوش ماست .

بشرح ایضا در ذهن سازی هم همینطور ، چراکه فرموده اند :

... یعنی اگه ذهن یک باشد با پنج مرحله ، شاید من دو تا ذهن بسازم با ده مرحله ... .

حالا بماند که مراد از ذهن آیا مابعد الطبیعه ی مثلا چشمی است که بقول مرحوم علامه به چیزی می افتد ؟

و نظم و ترتیب یا مرحله مرحله اش هم همان حس ، تجرید از حس ووو یست بقول ایشان ؟ که باب دانش علیه السلام فرموده اند : اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم ، ولی در ذهن سازی آیا همانطور است که مثلا استاد شهید مرتضی مطهری به نمایندگی از متفکران اسلامی و حتی صدرایی هم می فرمایند ؟ که ابتدا فاقد ذهن بودیم و کم کم ، یا رفته رفته و یا مرحله به مرحله ذهن سازی می شود ؟

هرچند امروزه دیگر این حرف به شکل جدیدش گفته می شود ، یعنی بجای اینکه فاقد ذهن باشیم ، فاقدش را داریم ، بعبارت دیگر بجای یک ذهن قدیم ، یا یک صفر منطق قدیم ، صفر ذهن ، یا دورقمی جدیدش را داریم ، دو رقم صفر یک را عرض می کنم که یک آن همانست که مسافر عزیز به آن اشاره کرده اند آنجا که فرموده بودند : یعنی اگه ذهن یک باشد ... .

حالا اگر این ذهن همان شود که بقول مرحوم علامه برای نخستین بار این یک ذهن یک سیاهی شد و صرف نظر از اینکه در کجا ؟برای دومین بارخواست که یک سفیدی شود ، موضوع حالا اینست که چقدرش ؟

آیا یک دهمش ؟ یا حداکثر نه دهم ؟

چراکه موضوع این نیست که ذهنی یا یک ذهن داریم و برای نخستین بار هم ذهن سیاهی و حالا هم ذهن سیاه و سفیدی ولو نه دهمش سیاه یا سفید که مشمول علیها تسعه عشر شود .

بلکه موضوع از این قرار است که ذهنی نداریم یا صفر ، خالی و یا تهی آنرا داریم و حرف از مثلا سیاه و سفید یا دورقمی دیگرش موضوع بعد آنست که آقا سید عزیز فرموده اند که به آن بپردازم .

تا بعد فعلا خدا نگهدار .

درج مطلب : مریم یزدی .

  


  

    یا ایهاالمزمل ، قم اللیل الا قلیلا ، نصفه اوانقص منه قلیلا ، او زد علیه و ... ، ان ربک یعلم انک تقوم ادنی من ثلثی ... .

سلام علیکم وعلیکم السلام مسافر عزیز ، یکی از این 6 میلیارد .

وقتی بنده زاده ( یاد ) داشت فرمایشات شما را پیش رویم گذاشت خیلی خوشحال شدم که بحث را پیگیری می فرمایید .

پیش از شما می خواستم پاسخگوی ( پسر کله شق ) باشم که امر فرموده اند :

... کمی واضح بنویسیم .

که دیدم شما هم مثل ایشان فرموده اید :

... این مبانی اندیشه چیه ؟

هیچی ، چیزی مثل فرمایش شما و ایشان ، بهمین واضحی .

حالا چرا بقول شما : یه دفعه پیچیده شد ؟ مسئله ای دیگرست .

اما چرا : فکرتان زیاد قد نمی دهد ؟

یا : دو باره همه چی را قاطی کردید ؟

ووو ، از جمله : دیگه چیزی به ذهن تان نمی آید ؟

شاید برای مثلا همین باشد که آیا به فکرتان نمی آید یا ذهن تان ؟ و شایدم عقلتان ؟

آخه تو اتوبان اندیشه گفته شده که : منطق آلتی قانونیست که فکر را از خطا نگاه می دارد و ، بله وهمینطور برای ذهن و عقل هم گفته شده که مثلا ذهن را هم از خطا و خطای اندیشه هم باز می دارد .

یعنی شاید برای این باشد که وقتی عقل فکر را مأمور به یادآوری از حافظه می کند ، مأمور به محشور کردن واضح و غیر واضح یا بقول شما پیچیده و غیر پیچیده هم کرده باشد ، نه اینکه : ... ، یستمعون القول و یتبعون الاحسنه ... .

البته شاید هم ناشی از این باشد که عقل ( دو رقم ) فکر را مأمور به این کار کرده باشد .

: ( چراکه ) فرض عقل ( دورقمی ) را با توجه به فرمایشات شما دیگر نمی شود پیش کشید ، ( جراکه ) در فرمایشات شما آمده :

... که این مسایل مشابه رو هم باید از طریق یاد آوری از حافظه بیارم بیرون و بعد تجزیه و ترکیب و تجرید و تعمیم کنم تا بصورت اندیشه ی کنونی دربیاد و از طریق تایید عقل یا خرد به نتیجه ای برسه.....

مقصودم بقول رسول الله صل الله علیه واله و سلم : رسول الله ، یعنی عقل است که مهر تایید را بدستش داده اید ، بعبارت دیگر تو جاده خاکی زدید ، آخه تو اتوبان که منم میرانم ، اجرتان با رسول الله اعظم .  

امشب پیش از اینکه بیایم به این چیه کافی نت سخنرانی برادر حسن رحیم پور ازغدی را از تلویزیون گوش می دادم که رسول اللهی عقل را در میان فرمایشاتشان داشتند ، ولی ایشان هم حرف از محشور شدن ( دورقمی ) عقاید یا ( دورقمی ) محشور شدنشان زدند .

چراکه هر چند ما در آن دنیا با عقایدمان محشور می شویم ولی آیا عقاید یعنی حداکثر ( دو رقم ) ؟ مثل همین که مثلا در منطق جدید اندیشه گفته می شود که ( حداقل ) دورقمست ؟ ( صفر یک ) را عرض می کنم که بروز همان ( مثبت و منفی ) منطق قدیمست .

آری ، شما در مراجعه به حافظه ، حالا عرایض بنده باشد یا دیگری فرقی نمی کند ، مثبت و منفی یا صفریکش را احظار می فرمایید ، ولی ( جمعی ) این یا هر حرفی از بنده یا دیگری را هم ، و نه بقول مثلا مرحوم علامه اول سیاهی ، یا واضح و یا بقول شما مثلا پیچیده اش را و  بعد هم رقم دیگرش مثل سفیدی مرحوم علامه و غیر واضح و یا بقول شما غیر پیچیده اش را .

البته در نخستین مراجعه را عرض می کنم ، مثل نخستین اندیشه که فرموده اید :

... چیه ؟

واضح است که نخستین قولی هم که به حافظه سپرده می شود نیز ( دو رقمی ) نیست ، مگر اینکه مراد از مثلا صفرش حافظه ی ما باشد و ( یک ) چیزی به آن سپرده شود یا همانطور که گفته می شود همین ( صفر ) یک چیزی باشد .

که امیدوارم کله شق تر این حرفها باشید که این حرفها تو کت شما برود .

بگذریم ، نفرمودید کی مثلا به حافظه مراجعه کرد ؟ برای محشور کردنش یا یادآوریش را عرض می کنم که در ( ترتیبها ) مثل استاد شهید مرتضی مطهری که پیش این عرض شده ، بعدش دست به تجزیه و ترکیب و تجرید و تعمیم هم زد ؟

آخه وقتی مثلا مرحوم علامه فرموده بودند : نخستین بار که چشم ما ... ، این ما فرق دارد با مثلا مراجعه ی ( ما ) به حافظه ، : ( چراکه ) واضح است که مراد از چشم ما چشم بینایی و مراجعه کننده به حافظه هم یادآوریست .

حالا مثلا تجزیه و ترکیب کننده کیست ؟ برایم شنیدنیست .

با امید به بازهم پیگیری مطلب و عرض تبریک امروز جمعه ، فعلا خدا نگهدار .

 


  

ن والقلم و ما یسطرون

    مبنای اندیشه ( 2 )

سلام علیکم .

    پس از عرض تبریک بمناسبت امروز اول عرض کنم که هفته ی گذشته موفق نشدم به عزیزانی که دستکم معمولا خدمتشان عرض ادب و سلامی دارم سر بزنم ، آخه به یکی دو وبلالگ نرفته بودم که برق رفت و کافی نت چی هم که تنها مشتریش من بودم خواست که کرکره اش را پایین بکشد .

   پس این را بحساب کم سعادتی بنده بگذارید ، خصوصا عمو جونم  ( پارمیدا ) که جمعه ها موفق به زیارت وبلاگش می شدم .

    الآنم که تازه وصل شده ام و نمی دانم پس از نوشتن مطلب می توانم خدمت برسم یا بازهم محروم می شوم ؟ خدا می داند .

    در پی مطلبی که عرض شد با شما می خواهم در میان بگذارم و گفتم که جز در سایه ی خرد اندیشه ای نداریم ، حتی وقتی هم که از عقل دیگری بهره مند می شویم ، که بقول مرحوم علامه : برای نخستین بار یکی از اعضای حسی ما بر آن افتاد و بقول ایشان پس از تجرید از حس به بایگانی سپرده شد و با یادآوریش از حافظه روی آن فکر می کنیم ، یا بقول استاد شهید مرتضی مطهری دست به ترکیبی زاینده می زنیم ، حالا می می رسیم به اصل مطلبی که می خواستم با شما در میان بگذارم ، یعنی همین دستاوردی که ماحصل فرمانبری از خرد خود و یا دیگریست .

    بعبارت دیگر نخستین اندیشه که به این هم بیندیشیم . : ( چراکه ) تاکنون فرمانبری از عقل خود یا دیگری بود و حالا ماحصل یا حاصل دسترنجیست که اولین اندیشه ی ماست .

    شروع بکار اندیشه هم از همینجاست و آزاد اندیشی و همینطور خودباوری و اعتماد بنفس فکری اینجاست که جای طرح دارد .

    ( چراکه ) حرف از اندیشه ایست که مبنای کارست ، نه گوش بحرف عقل خود یا دیگری دادن فقط . مثل مثلا همین عقل جمعی ( خود و دیگری ) ، مثل حکم عقل و شرع و حتی شرع و عقل هم ، مثل همین حکم مقام معظم رهبری در دفاع از حزب الله لبنان که عقل ما هم به آن حکم می کند .

تذکر :

    فعلا بماند که آیا مقصود همینست که اندیشه بخودش بیاید و روی پای خودش بایستد ؟ و مقصود از تفکر ( ساعتی ) که از هفتاد سال عباذت هم بهترست همینست ؟ ووو ؟ ولی اینجا لازم می دانم که دقت نظر شما را به نکته ای جلب کنم و امید همفکری هم دارم .

    نکته اینست که نخستین اندیشه ، چه بفرمان خرد و چه بفرموده اش در نتیجه ی فرمانبری از خرد دیگری ، یا اصلا همین حکم جمعی که بعنوان مثال عرض شد ، دفاع از حزب الله لبنان را عرض می کنم ، آیا این اندیشه هم بحافظه سپرده می شود ؟ و بعد هم مثل بعد ‏ ( همان ) یا یک ( سیاهی ) که بقول مرحوم علامه به بایگانی سپرده شد ، مثل ( همان ) یا یک ( سفیدی ) بقول ایشان ، اندیشه ( ی ) دیگری و همینطور اندیشه بعد اندیشه ؟ مثل همان که برای حافظه گفته شده ؟

    یا اصلا در حافظه هم از این خبر ها نیست که گفته می شود ؟! که برای اندیشه هم که ( بلحاظ ترتیب ) هم بعد تعقل یا تذکری از حافظه باشد گفته شود .

    چراکه از این حرفها نه تنها پیروان منطق قدیم می زنند ، بلکه حرف در منطق جدیدش هم همینست ، بلکه شاهکار عصر حاضر مثل مثبت و منفی قدیمش شاه بیت ( صفریک ) آنست ، در حالیکه عرض شد که در حافظه هم از این خبر ها نیست ، چه رسد به تداوم اندیشه پس از اندیشه ی نخستین که همگی داریم .

    با تشکر از حوصله ، دقت نظر و انشاءالله همفکری شما فعلا خدا نگهدار و به امید دیدار و انشاءالله از خانه ، ( اذا رجع ) وسیله ی ارتباطی ما از تهران ، پس از تفقهش ! آخه مثل ما شبیه سازی شده ! نه ؟


  

والحمد لله رب العالمین

    مبانی اندیشه :

سلام علیکم .

    پس از تبریک امروز عرض شود که دیشب که بنده زاده یادداشت پیامهای داده شده ای را که این چند روزه زیارت نکرده بودم دستم داد خبری از غیبت چند روزه ی ما نبود تا امروز که آمدم دیدم که زیر سئوال رفته ام .

    نه ، بازهم مخابرات وسیله ی ارتباط را قطع نکرده ، وسیله ی ارتباط ما خراب شده ، وبجای ما که مثلا دعوت ( یه مسافر ) عزیز را لبیک بگیم ، اون رفته تهرون ، آنهم مفت و مجانی ، آخه این چیه گارانتی داشت .

    بگذریم ، گارانتی خودمان را عرض می کنم ، : ( چراکه ) هرچند سرما و زمستان نیامده و فصل فصل کارماست ، ولی از کجا معلوم که بشه این قبض جدید تلفن را که یکی دو روزه آمده پرداخت ؟ حالا بخوان حدیث مفصل حل و فصل مسائل مهمتر از این را هم که بشه یه فکری برایشان کرد .

    پس عزیزان می بخشند اگر نتوانستم از این چیه کافی نت به وبلاگشان بیایم و عرض ادب و سلام و تبریک خصوصی هم داشته و بیا پاسخگوی اظهار لطفشان به این بنده در قسمت پیامها باشم .

    خب ، برای خالی نبودن عریضه کمی هم فکر کنیم ، حال ساعتی هم که نشد دقایقی هم که بشه غنیمته .

اقرا بسم ربک

    عرض کردم که بحکم عقل فکر می کنم و می کنیم ، حالا عرض شود که حتی وقتی هم که ( یه ) چیزی یادمان میاد هم بفرمان خرد است .

    در یادآوری جمعی هم همینطور ، مثلا همینکه بقول مثلا مرحوم علامه که گفته شد : نخستین بار که چشم ما ، یا گوش ما هم به حوادثی که در جنوب لبنان رخ می دهد بقول ایشان افتاد و پس از تجرید از حس به بایگانی سپرده شد ، وبعد هم یادآوری می شود که رویش فکر کرد یا بقول استاد شهید در پاورقی : بلحاظ ترتیب ، پس از یادآوریش از حافظه ، به : ترکیبی زاینده دست زد .

    یعنی مانعی ندارد که مثلا برادرمان امیر عباس آقا در ( روایت فجر ) شان ، یا وبلاگ نویس دیگری ما را دعوت به تفکر یا ترکیبی زاینده نمایند در باره ی مسائلی که برای حزب الله لبنان پیش آمده و شاید هم در سر زمین اشغالی ، منباب یادآوری نه تنها مانعی ندارد ، بلکه تنفع المومنین .

    ولی یادمان نرود که مثل عقل و اندیشه ی جمعی یادآوری جمعی هم حساب و کتاب خودش را دارد .

    ( چراکه ) ما که یکی از مثلا ( شش میلیارد ) که نیستیم !؟ ما یکی از ( یک ) شش میلیاردیم انشاءالله تعالی و فعلا یکی از ( یک ) هفتاد میلیون یا دولتش هستیم مثلا .

    تازه در این هم فرق دارد ( گوش بفرمان دوست ) در جمعه ، جماعت و فرادای خانه هایش کزو بیک اشاره و از ما بسر دویدن در خانه ، مسجد محل ووو ، که گرامی برادری در وبلاگش مثل خانه خدا روی زمین مظلوم واقع شده اند ،  با در شکل موسسات ، سازمانها و ادارات جامعه ی مدنی و منجمله ظرف جمهوری اسلامی ایران هم .

قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فرادی ثم تتفکروا

    پیش از خداحافظی تا یادم نرفته عرض کنم که دم ( باران ) گرم ، آنهم از این چیه کافینت ، امیدوارم که (قدردان )همراهی ایشان مثل همسفری خواهر گلم ( همسفر مهتاب ) باشم ، دستکم مثل ولید خودم را نکشم ، بعد هم پیش دیگران خودم را بکشم .

    همیاری ( یاران ندیده ) و دیده ای چون گرامی برادرم آقا سیدمحمد رضا واحدی هم که در عین ( جنجالی ) بودن بحث قول یاری داده اند هم همینطور .

    با آرزوی همفکری یا تفکر جمعی ( این 6 میلیارد ) مان هم زیر سایه ی ( وجودی حاضر غایب ) بقول برادرمان آقا امیر عباس ، یا عقل جمعی ما ، فعلا خدانگهدار .


  

مقدمه ای بر شناخت اندیشه

    بسم الله الرحمن الرحیم .

سلام علیکم .

    موضوعی را که از امروز می خواهم با شما در میان بگذارم موضوعیست فرع بر موضوعی که در اصل مد نظرم می باشد و آن مطلب اصلی عبارتست از نعمتی که خدا بر ما تمام کرده است .

    عزیزانی که بحث را کم زیاد دنبال کرده اند کم و بیش دریافته اند که فکر یا اندیشه در نظر بنده در اصل تابع عقل هریک از ماست و برای همین تقلیدی هم که باشد وقتی مفید فایده خواهد بود که به امضای عقل یا خردمان رسیده باشد .

    بنا براین نه تنها آنچه تاکنون از اندیشه گفته ایم و گفته خواهد شد ارزشی مسموع دارد و همانطور که از امام علی علیه السلام نقل شد که : لا ینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع ،  حتی برای خود گوینده هم در آن صورت مفید خواهد بود چه رسد به شنونده یا خواننده اش .

    بیان مطلب هم ساده است و هم سخت ، ساده همان که تا کنون دیدیم که از یک چیزی بنام اندیشه حرف زده شده و اندیشمندانی هم بوده اند در طول تاریخ مثل همان که به نقل از استاد شهید مرتضی مطهری بعرض رساندم .

    سختیش هم به همین است که در میان مثلا همان اندیشمندانی که استاد شهید شرح داده اند به اصطلاح : ( حداقل ) دو اندیشمند بوده باشد که آخرش تحت همین عنوان بتوان آندو را جمع کرد .

    بعبارت دیگر همانطور که از استاد شهید نقل شد بنای فکری آن ( حداقل ) دو اندیشمند یکی نباشد جز همین که هردو فکر می کنند .

    در نوشته ی قبلی بعرض رسید که برادربزرگوارمان آقا سید محمد رضا واحدی عزیز صاحب وبلاگ وزین ( لبگزه ) قول کمک برای طرح این مطلب بقول ایشان : ( جنجالی ) را داده اند ،  ولی آنچه بیشتر بنده را سر شوق آورد مثلا مباحث اخیرمان با برادر عزیزمان آقا امیر عباس صاحب وبلاگ ارزشمند ( روایت فجر ) بود مثلا .

    وهمینطور حرفهایمان با عزیزانی دیگر که از فکر یا اندیشه برایمان حرفی زده اند و زمینه را برای طرح مطلب مهیا تر کرده اند که از این بابت از همه تشکر می کنم و انشاء الله بمناسبت در ادامه ی مطلب ذکر خیر با نامشان را خواهم داشت .

    این دو عزیز را هم که نام بردم بمناسبت این است که بنا بر همفکری و نیاز به همکاریست که آقا سید قولش را دادند و همکاری در کاری که بقول برادر امیر عباس کار ماست ولو بقول ایشان تعریف یا شناختی هم از آن نداشته باشیم .

    : ( چراکه ) ما فکر می کنیم .

    منتها شاید وقت آن رسیده باشد که ببینیم چه می کنیم ؟ وقتی که فکر می کنیم .

    حالا رواج این همه فکر و اندیشه در این عصر و با دعوت و بی دعوت کشاندنمان بسوی خودشان بماند ، خصوصا که دست به دست هم داده باشند ، علیرغم ( حداکثر ) دو رقمی بودنشان ، که جهانیش هم بکنند ، و همینطور به کدام رقمش ؟! هم بماند . 

    ولی فقط مثلا بنده که عرض نمی کنم : فکر می کنم .

    بلکه می گوییم : فکر می کنیم .

    بعبارت دیگر به نظر بنده که فکرم تابع عقلم می باشد ، در فکر می کنم ، در فکر می کنیم چه ؟ همان که در ابتدا عرض شد که اصل آنست و خدا هم نعتش را بر ما تمام کرده آنجا که  قرآن می گوید : ... و اتممت علیکم نعمتی و ... . و همان که در مقدمه ی قرآن آمده و در فرادی ، جماعت ، جمعه و حج هم می گوییم : ... ، صراط الذین انعمت علیهم ... .

    خب ، فعلا عرضم را به همین بسنده می کنم و در این روز عزیز که جای تبریک گفتن دارد خود و شما را بیاد جهانی شدنی می اندازم که از نظر ما چیز دیگریست ، و همانطور که در دیداری با آقا سید محمد رضایمان مختصر توضیحی دادم حرف از جهانیست مثل تفکرمان ( حداکثر و حداقل ) یک رقمی یا توحیدی که منتظریم عقل جمعی ما ظهور کند و انشاءالله تعالی زیر سایه اش همفکری هم داشته باشیم .

    مثل چی ؟ مثل حجت درونی هریک ازما که با ظهورش فکری داشته باشیم ، هرچند که حضور دارد این نعمت خدا دادی و بقول خواهر خودم باران در وبلاگش ( مهرورزی ) :

بر سر خوان تو تنها کفر نعمت می‌کنیم
سفره‌ات را جمع کن ای ( مهر مهرورزی ) بس است!

البته با تغییراتی از طرف بنده که با همین تغییر هم این حرف خواهر گلم ( همسفرمهتاب ) بمن که خیلی چسبید سر صبحی که قدم رنجه فرموده بودند سر صبحی تر و فرموده بودند :

ساعت ( مهر ) همه کوک شده در جمعه
بس که زنگی نزده ، عقربه ها هم مردند

تا بعد فعلا خدانگهدار . 


  

سلام علیکم .

ضمن عرض تبریک بمناسبت امروز و آرزوی برپایی جماعت و جمعه در شهر و دیارمان ایران و این چیه الگو شدنش در جهان ، خیلی عذر می خواهم که این یکی دوروز نتوانستم از محبت عزیزانی که زحمت کشیده و لطفشان شامل حالم شده قدردانی نمایم .

خب شاید خبر دارید که سرمان شلوغ بود ، آقاسید محمدرضا واحدی ( لبگزه ) ، داداشم آقا مسعود ( یه مسافر ) و اهل وعیال و همچنین صاد ( بنام خدا و سلام ) کلبه ی درویشی ما را رونقی دیگر بخشیده بودند و کلی بله ... .

البته غیبتم تقصیر این داداش مسعود ماست ! که دل و روده ی این چیه کامپیوتر ما را بهم ریخت و علیرغم میل بنده ارتقاعش داد به این چیه نسل چهارش و کلی خرج هم رودست ما گذاشت ، باشد ما هم که خدمت ایشان رسیدیم می دانیم چه جوری به خرج بیندازیمش .

حالا این بماند ، دیشب که با ما به جلسه ی هفتگی ما با همسایه ها هم آمده بودند ، آنجاهم دست از فیلم برداری و عکاسیش برنداشت ، چراکه ما ماندیم و همسایه های طلبکار اون همه فیلم و عکس از ما .

حالا بماند بازهم ، که این فاطمه خانمش چه شیرین کاریها که در جلسه نکرد و همه بجای اینکه حواسشان به قرآن و دعای جلسه باشد ، محو تماشای این خانم کوچولو شده بودند .

خلاصه شب قبل که آقا سید با مطالبشان ما را تا نیمه های شب بیدار نگه داشته بودند و هیچ به فکر ما نبودند ! که صبح باید بریم سر کار و بقول ما ترکها فعلگی ، دیشب هم این ماموریت را شیرین زبان داداش مسعودمان بعهده داشتند .

این وسط فقیر مظلوم و زرنگتر از همه صاد بود که بیشتر از ما کش می رفت تا نم پس بدهد ، مبادا که ما هم مثل ایشان یه چیزی از ایشان بیاموزیم .

جای همه شما خالی !

اما ادامه بحث !

آخه پرسیده بودم :

چه شناختی از اندیشه داریم ؟ نه ؟

یادمان نرود انشاءالله تعالی .

آقا سید برای ادامه ی بحث یک قولهایی داده اند ،  امیدوارم که مثل شما عزیزان در ادامه ی بحث بنده را یاری نمایند انشاءالله تعالی .

خب ، چه شناختی از اندیشه داریم ؟

منتظر پاسختان ، فعلا خدانگهدار .


  

سلام علیکم.

یادآوری:

    ایام یومی فرا می رسد که پیامبر اعظم صل الله علیه و آله و سلم خصوصی به ام ابیها سلام الله علیها گفت که بی تابی دختر از دوری پدر را بدل به غنچه ی لبخند کرد.

    تسلیت عرض میکنم ایام فاطمیه سلام الله علیها را.

    در ادامه ی بحث اندیشه در قرآن رسیدیم ، یا کارمان کشید به تعریف فکر و نیاز به شناختی از اندیشه و تعریفی هم از استاد شهید مرتضی مطهری اعلی الله مقامه را هم داشتیم.

    پیش از این عرض شده ، ولیکن باز هم بد نیست که منباب یادآوری بعرض برسانم ، آنهم در حالیکه قصه گوی عزیزمان غزل خداحافظی را میخواند و ما این مطلب را خطاب به ایشان عرض کرده بودیم که اگر از آثار استاد نقل قولی میشود ، اصرار بر این نداریم که فقط از ایشان نقل قول شود ، به ایشان عرض کردم که گوشم بدهکار قصه ی ایشان هم می باشد ، چه رسد به داستان راستانی هم که نقل قول بفرمایند و دیگر عزیزان التفات دارند که این هم اختصاص به ایشان ندارد .

یادآوری:

    مقصود از نقل قول و بعبارت دیگر مراجعه به آثار بجامانده برای ما از تلاش و پیگیری پیشینیان ما کاریست مثل کارکرد ما در مراجعه به حافظه.

    باز هم بقول استاد شهید که تعبیر : (به لحاظ ترتیب) را داشتند ، هر چند تفمکر و بعد هم تعقل ما پس از این کار ما ، یعنی مراجعه به حافظه هم می تواند باشد و حتی معرفت یا شناخت ما هم می تواند پس از این مراجعه یا یادآوری حافظه باشد ، ولی حتی تعقل و تبع آن تفکری پیش از یادآوری حافظه هم جای بحث و پیگیری دارد .

    فعلا موضوع شناخت اندیشه می باشد برای اندیشه در قرآن ، که بیندیشیم در   آن ، یا اندیشه در قرآن را پیگیری کنیم ، مثلا همان که وقتی در آن آمده : انه فکر ... ، یعنی چه ؟ او چه کرد ؟

    : (چراکه) شاید کسی یا کسانی مثل این بگویند که میگوییم : فکر کرده .

    پس فعلا بحث ما اینست که چه شناختی از اندیشه داریم؟ و فکر نمیکنم که این دیگر مثلا (ساده) نباشد .

    تایپ و خدمات بعد از آن برای ارسال این پست : محدثه یزدی .

 


  

سلام علیکم

وعلیکم السلام داداش مسعود ( یه مسافر ) عزیز .

ببین برادر ، مثلا همین دیروز از این چیه تلویزیون یا سیمای خودمان سخنرانی برادر حسن رحیم ازغدی را که گوش می کردم ، یا پریروز که شبکه ی دومش مصاحبه ای داشت با جناب ری شهری ، بمناسبت این ایام ، مثل شما در این چیه پست جدیدتان و قبلی ، از حضرت امام ( ره ) گفته می شد ، و بیشتر سعی می شد از جامعیت ایشان بگویند .

سعی جناب ری شهری جمع دین و سیاست بود بیشتر و برادر ازغدی هم دین و دانش .

برادر ، شنیدی که امام ( علی ) علیه السلام را پیامبر اعظم صل الله علیه و اله و سلم : ( ابوتراب ) خطاب فرموده اند .

حالا من کاری ندارم به تاریخ علم یا دانش و تاریخ فکر یا اندیشه و بقول استاد شهید مرتضی مطهری اعلی الله مقامه : ( متفکران اسلامی ) منجمله حضرت امام ( ره ) یا بقولی از استاد : ( آقای خمینی )  هم که اشاره ای به آن در مباحث قبلی داشتم ، ولی ، وقتی شما که فرموده اید :

فکر انسان قادر به انجام کارهای عجیبه و ... .

بنده هم :

هر چی فسفر توی مغزم ذخیره کرده ( ام بسوزانم متوجه نمی شوم که آن برادر و آن جناب و شما هم ) چی گفتید .

یه خواهری بانام زیبای ( راضیه ) ، که مرا بیاد مادرمان ام ابیها سلام الله انداخت ، در این چیه وبلاگ آقا سید خودمان حرفی زده اند که مثلا آن برادر و آن جناب و شاید شما هم بد نیست بگوشتان بخورد .

: ( چراکه ) مثلا جناب آقای ولایتی ، وزیر امور خارجه ی دولت سازندگی و قبل از آن هم ، همین امروز در برنامه ی صبح بخیر سیمای ملی ما خاطره ای را فرمودند که بقول شما : ( شبیه ) فرمایشات آن برادر و آن جناب و باز هم شاید شما هم در یکی دو نوشته ی اخیرتان بود .

چی می گویم برادر ؟

نیازی به سوزاندن فسفر چندانی ندارد حرف آن خواهر ایرانی ما ، هموطن ما ، نه مثلا بوسنیایی یا  مثلا آفریقایی که گفته باشد :

( جناب ولایتی ) وزیر امور خارجه ی فقط ایران نیست ، ... .

وشاید هم گفته شده باشد که : امام فقط امام ما ، ایرانی ها را عرض می کنم ، نیست ، ووو .

پیش از بگوش رساندن حرف آن خواهرمان ، فقط یک حرف به اصطلاح بروز را عرض کنم و به این عرضم خاتمه دهم .

داداش ، این روز ها کدام حرف دارد یواش یواش اوج می گیرد ؟ و شما را یاد چه روزهایی می اندازد ؟

یادش بخیر : کربلا منتظر ماست بیا تا برویم ... ، یکشبه ره صد ساله رویم .

یا به چی بیشتر احتیاج داریم ؟ آیا بقول آن برادر : شجاعت ؟

خواهرگرامی و شجاعمان راضیه خانم در آن وبلاگ فرموده اند :

با عرض سلام خدمت شما آقا سید...ممنون از نوشته های زیباتون...من وبلاگ نویس نیستم ولی غالبا سر می زنم اینجا. کامنت هم اگر نمیگذارم واسه اینه که تایپ فارسی برام خیلی سخته....بگذریم...خوشحالم میبینم به دغدغه های دینی جوان ها اهمیت میدین و امیدوارم همین روند رو ادامه بدین ان شاء الله...من 90% کامنت ها رو که به بحث مربوط بودند خواندم . حالا نظر من: من تقریبا با فرزانه خانم موافقم. البته نظرات آقای یزدی درست است اما نه برای اینجا! آقای یزدی عزیز: توجه به مخاطب نیمی از اصل بحث است. صحبت از عبودیت و حلال و حرام صرف برای منی که در خانواده ای مذهبی و مستدل بزرگ شده ام هم کارساز نبود و پدرم را به بحثی مفصل در این باره واداشت که سرانجام مرا قانع کرد. حتی آن بحث هم شاید این جا مفید نباشد چون ایشان بر پایه ی چیزهایی توضیح دادند که خود قبلا برایم جا انداخته بودند و چون شما دست رسی به آموخته های پیشین ما ندارید ناچار باید از صفر شروع کنید همین است که پاسخگویی را مشکل می کند: مخاطب شما یک آقای یزدی ( یا آن برادر و آن جناب و شما ) دیگر نیست، من هستم: خانم جوانی که شاهد آسیب های اجتماعی کاربرد نادرست این حکم بوده ام و فارغ از اجماع بقول شیعه و حتی غافل ازعبودیتی که خود در دل باور دارم، می پرسم چرا و چگونه مردی اجازه دارد چندین زن صیغه ای داشته باشد و...؟ آن گاه شما دو انتخاب دارید: یا از کنار سوال بگذرید، یا شرایط مرا درک کنید و پاسخ دهید. البته من شخصا در آن حدی نیستم که بتوانم چنین بحثی را جمع کنم ولی حالا که شما سعی خیر در پاسخ گویی دارید خواستم توجه شما را بیش تر به مخاطب هایتان جلب کنم...و من الله التوفیق.

این حرف آن خواهرمان بود .

در ضمن بنده با شما موافقم که فرموده اید :

نمونه های شبیه سازی شده هیچ فرقی یا نمونه های اصلی ندارن .

یعنی شما چه بگویید ( ابوتراب ) و چه ( علی ) علیه السلام .

به عبارت دیگر انسانی هم که شما از آن نام برده اید هم همینطورست ، از خاک تا افلاک ، البته نه فقط  این افلاکی که بقول مرحوم علامه : ( چشم ما در جهان خارج ) بر آن افتاده ، بلکه یکی هم همان : ( فکر ) ی که شما از آن نام برده اید و ما اینجا می خواهیم با همفکری ( شناختی از آن ) داشته باشیم و شنیدیم که خواهرمان هم طالب : ( از صفر ) ش بودند .

راستی برادر ، داداشم ، ( از صفر ) یعنی چه ؟ و بقول شما چه شباهتی دارد این با آن که بنده عرض کرده باشم که : هیچ متوجه نشدم چی گفتید یا گفتند آن برادر و آن جناب و ... در سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران ؟

راستی داداش ، این چیه ، شعری که از وبلاگ شما بگوش می رسد را عرض می کنم ، چی میگه ؟

: بگوییم از فکر ؟ یا برویم ؟ از صفر ؟ یا از ... ؟ امر امر شماست و کافیست نقطه آغاز را بفرمایید ، از هر کجا که ( دل ) تان می خواد بفرمایید تا عرض کنم .

چرا گفتم دل یا قلب ؟ برای اینکه بدرد به اصطلاح عرفای ما هم بخورد .

: ( چراکه ) در میان آن افلاکی که عرض شد دلی داریم که ( شبیه سازی ) می کند از هر دو طرفش .

: لهم قلوب لا یفقهون بها .

: لهم قلوب لا یعقلون بها .

: انتظار فرج از نیمه ی ( افلاک ) کشم .

والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته داداش ، سلام به خانواده و خصوصا ( فاطمه ) خانم یادتان نرود ، خدا برایتان ( حفظ ) ش کند .


  

سلام علیکم .

از کجا معلوم که مثل  برادرمان امیر عباس آقا که خواسته بودند ادامه ی مطلب را بنویسم ، یکی هم  نخواسته باشد که ادامه بدهم ؟ یا خواسته باشد که ادامه ندهم ؟ و از این دست قضایا  ؟

حالا چرا این را مطرح کردم ، یکی برای اینست که در تعریف فکری هم که از استاد شهید نقل شد دیدیم که مقدمات معلوم ما می تواند یا مانعی ندارد که از این دست قضایا هم باشد . 

در تعریف و منجمله تعریف فکر هم همینطور ، منتها فرقش در باب تعریف با باب تصدیق در ماده و مصالح ایندو باب می باشد .

در توضیح عرض شود که تعریف کننده و همینطور تصدیق کننده در این دوباب بقول استاد شهید منطق و مراد از منطق هم در نظر ایشان منطق ارسطویی می باشد .

البته حق می دهم که پس از شهادت استاد مثلا همان کتاب منطق ریاضی  چاپ و منتشر شده باشد  که عرض شد باب تعریفات منطق ارسطویی را جزو منطق بحساب نمی آورد ، یعنی علیرغم حرف  پیروان منطق قدیم ، پیروان  منطق جدید می خواهند بگویند که با تعریف چیزی در منطقشان کاری ندارند ، در حالیکه مثل منطق قدیم که پس از معلم اولش  معلم ثانی  باب بندیش کرده و باب اولش تصوراست که با تعریف شیئ کار دارد ، منطق ریاضی هم فقط جبر گزاره هایی نیست که ژرژ بول گفته باشد ، بلکه مثلا در همان سال اول دبیرستانهای  آموزش و پرورش ها که منطق جدید تدریس می شود ، که تا زمانی که بنده سراغ داشتم تدریس می شد ، در کتاب درسی  این منطق هم اول تئوری مجموعه ها ی ژرژ کانتور آمده بود که کاری مثل باب اول منطق قدیم را داشت ، و حالا شاید  با این چیه فاز بندی می خواهند مسئله ی تعریف و شناختن چیزی را حل کنند ؟ تا آنوقت که این بود  و بعد مثل باب تصدیق هم جبر گزارها تدریس می شد .

در اینجا لازم می دانم که پیش از ادامه مطلب یک توضحی را بعرض برسانم بعد مطلب را پیگیری کنیم .

آنهم اینکه گفتیم منطق قدیم یک بابش هم باب تصدیق گفته شده و لی ناگفته نماند که مراد از تصدیق  اعم از تصدیق و تکذیب است ، یعنی مثل مثلا همان قضایا یی هم که در ابتدای عرایضم عرض شد ، فقط در باب تعریفات منطق قدیم یا ارسطویی ویا صوری  مقدمه برای تعریف چیزی قرار داده نمی شود  ، بلکه بعنوان قضیه هم ، که پیش  از اینهم از اثری از استاد شهید نقل شد که : آقای خمینی حرف خوبشان اینست که قضیه ی سالبه که قضیه نیست ، این گونه قضایا  را مقدمه در باب  تصدیق  می توان قرار داد .

در این رابطه ، یعنی  تصدیق اعم از تصدیق و تکذیب می توانیم مراجعه کنیم به مثلا همان  قسمت اصول فلسفه و روش رئالیسم  مرحوم علامه که در پاورقی  مطلب پیدایش کثرت در ادراکات استاد شهید  فرموده بودند عمل مقایسه پس از سپردن حد اقل دو صورت به قوه حافظه انجام مى‏گیرد ... ، و در ادامه فرموده اند  :

هر چند در عمل مقایسه وجود دو صورت شرط نیست زیرا ممکن است‏یک چیز خودش را با خودش سنجید و مقایسه کرد ولى قدرت ذهن بر این عمل وقتى پیدا مى‏شود که حد اقل دو صورت پیش خود حاضر داشته باشد . ذهن در اثر قوه سنجش قدرت دارد که هر دو چیز را با یکدیگر مثال سفیدى و سیاهى متن و یا یک چیز خودش را با خودش مثال سیاهى و سیاهى متن بسنجد و تطبیق کند و چون در این مرحله مقایسه بین دو مفهوم است و نظر بخارج نیست‏باصطلاح حمل اولى است نه حمل شایع و دو مفهوم بسیط را با یکدیگر مقایسه مى‏کنیم ذهن بلا واسطه حکم ایجابى یا سلبى مى‏نماید یعنى در تصدیق خود احتیاج به حد اوسط ندارد و ... .

تا فرصت دیگر برای ادامه ی مطلب فعلا خدانگهدار .


  

سلام علیکم .

در رابطه با نوشته ی قبلی  یکی از عزیزان مطلبی مرقوم فرموده اند که دیدم بد نیست عمومی تر به ایشان خیر مقدم گفته باشم . ایشان فرموده اند :

اگر امام حسین انرژی هسته ای داشت اونجوری نمی شد! اونهمه ذلت نمی کشید و ناموسش اسیر نمی شد!

ماباید از تاریخ درس بگیریم

خب علیکم السلام .

اول بفرمایید کجای سیاهه ی بنده این چیه انرژی آمده ؟ حتی در نقل قولی هم ؟ امیدوار که شماهم نخواهید که بنده پاسخ بدهم که کجایش نیامده ؟ 

: ( چراکه ) از ب بسم الله یا سین سلام لغایت خداحافظی این را هم ، می توانید با انرژی هم گرفته باشید ، ولی بی انرژی ، چه نهفته در خودتان و چه در آن سیاهه در جهان خارج ، پس از تقیسم این دو جهان به با انرژی و بی انرژیست و بعبارت اولی پس از تعریفی از مقسم مثل این چیه نانو ترین تعریف حافظه که گفته شده عبارتست از : صفر یک  .  

در ثانی  انرژی هسته ای را نداشتند ؟  یا دانشش را ؟ دانش هسته ای را عرض می کنم و امام را .  

حالا بماند آن که در تبریک سال نو عرض شد ، مثل : سلونی قبل ان تفقدونی ، مثلا شکافتن علوم یا دانشها را عرض می کنم ، از : صمد .  

بگذریم ، آیا مقصود شما صلح آمیز آنست ؟ یا آن که مقصود ! شماست ؟

بگذریم ، ولی امیدوارم که مقصود شما نه تنها امام حسین ما نباشد ، بلکه مثل ایشان علی بن الحسین ، اولاد الحسین و اصحاب الحسین هم نباشند که نه تنها تن به ذلت نداده اند ، بلکه مردن را بهتر از رفتن زیر بار ننگ و این را هم بهتر از پذیرفتن آتش اخروی می دانستند .

آری ، ما از تاریخ درس می گیریم ، مثلا در تاریخ آمده که وقتی چشم یزید در میان اسرا افتاد به امام علی ثانی علیه السلام ، و با تعجب پرسید این کیه ؟ و پاسخ شنید و کار کشید به اینکه امام علیه السلام شروع به معرفی نمایند ، نه تنها مثلا خانه ی کعبه ، حجر الاسود و صفا و مروه ، بلکه صاحب خانه را هم پیش چشم یزید می آورد ند که ... ، همان که در غل و زنجیر بود و بقول شما اسیر .

بقول ما ترکها چرا راه دور بریم ؟ این هم یادمان نمی آید ؟ که از این چیه تلویزیون یا سیمای خودمان هم پخش شد که اسیر عراقیها با دست بسته و آن شرایطی که می بردندش می گفت  : مرگ بر ... .

ممنون از لطف شما .


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :169
بازدید دیروز :488
کل بازدید : 1304989
کل یاداشته ها : 1756


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ