سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

سلام علیکم .

برادرمان آقای امیر عباس ( وبلاگ روایت فجر ) خواسته اند که ادامه ی مطلب را بنویسم ، خب ، بکجا رسیده بودیم ؟

منباب یادآوری عرض شود که حرف از اندیشه و اندیشه در قرآن می زنیم ، یعنی اولا حرف می زنیم و در ثانی از اندیشه و ... .

: ( چراکه ) ما حرف می زنیم ، فکر می کنیم و ... .  

و گفتیم که چه بخواهیم بیندیشیم در قرآن مثلا و چه بخواهیم اندیشه را در قرآن پیگیری کنیم ، بی نیاز از دستکم تعریف یا شناختی از اندیشه نیستیم .

برای همین پیگیر تعریفی از اندیشه شدیم و اول پرسش ما این بوده و هنوزهم هست که فکر یا اندیشه یعنی چه ؟

یعنی حتی پرسشی هم که در نوشته ی قبلی داشتیم ، یعنی در همان که : خلاصه ، ما کی فکر میکنیم ؟ نیز بی نیاز از شناختی که از فکر یا اندیشه داشته باشیم نیستیم ‏ ، مگر اینکه همانطور که در تعریف عدالت گفته شده چیز در جایگاهش ، جایگاه چیزی و مثلا اندیشه هم ما را به شناخت یا شناختی از آن برساند .

از قضا در تعریفی از اندیشه ، که استاد شهید مرتضی مطهری دارند این رابطه به چشم می آید ، ایشان در همان اثر خوب آشنایی با علوم اسلامی ، جلد اول ، تحت عنوان : ( تعریف فکر ) مطلبی دارند که به اختصار بعرض می رسانم .

پیش آن بد نیست ( جای ) این تعریف ایشان را یادآوری کنم ، برای عزیزانی که فرصت مطالعه ی آنرا نداشته باشند ، و همچنین رابطه ی این با آن که در نوشته ی قبلی از ایشان نقل شد که فرموده بودند : یکى از اعمال مخصوص ذهنى عمل مقایسه سنجش است از لحاظ ترتیب قدر مسلم اینست که این عمل پس از عمل تخیل تبدیل کردن علم حضورى به علم حصولى و پس از سپردن حد اقل دو صورت به قوه حافظه انجام مى‏گیرد ... .

: ( چراکه ) ایشان در جایی به این تعریف از اندیشه دست زده اند که : این مسئله ، بقول ایشان : باید در باب ارزش قیاس مورد بحث قرار گیرد .

مقایسه یا بقول ایشان سنجش را یادمانست که در ابتدای بحث و در ترجمه ی آیه ی : انه فکر و قدر ، نیز داشتیم .

اجازه بفرمایید یک نکته هم یاد آوری کنم و بعد بریم سرتعریفی که بعرض رسید .

آنهم اینکه در مقایسه یا سنجش حداقل دو چیز یا دو صورتی که استاد شهید فرموده اند ، یعنی در پاورقی متنی که در آن یک سیاهی و یک سفیدی بعنوان مثال آمده ، دیدیم که این دو می تواند ، بلکه همانست که در متن مرحوم علامه به آن اشاره فرموده بودند ، در همان ابتدای مطلب که فرموده بودند : در نخستین بار که چشم ما بر اندام جهان خارج افتاد ...  .

یعنی جهان خارج و جهان دیگرش یا ما ، حالا یک سیاهی یا همان هسته ای که در مطلب اخیر سه قسمتی وبلاگ روایت فجر آمده ، بعنوان جهان خارج و مثلا دانش ما به آن بعنوان جهانی دیگر ؟ یا جهان خارج و ما ؟ بماند . علی ای حال این دو مقدم بر هر دویی در هر یک از طرفین این دو جهانند و قابل مقایسه و سنجش هم ، هم در جهان هریک از ما و هم در جهان خارج از هر یک از ما !؟ و هم در هردو .  

خب ، تا حوصله ی شما را سر نیاورده ام بریم سر تعریف فکر ، کوتاه و به اختصار که عرض شد .  

استاد شهید ابتدا فرموده اند که :

فکر یکی از اعمال ذهنی بشر و شگفت انگیزترین آنها است . ذهن ، اعمال‏ چندی انجام می‏دهد . مادر اینجا فهرست‏وار آنها را بیان می‏کنیم تا عمل‏ فکر کردن روشن شود و تعریف فکر مفهوم مشخصی درذهن ما بیابد .  

1 - اولین عمل ذهن تصویر پذیری از دنیای خارج است . ذهن از راه حواس‏ با اشیاء خارجی ارتباط پیدا می‏کند و صورتهایی از آنها نزد خود گرد می‏آورد .

2 -   پس از آنکه از راه حواس ، صورتهایی در حافظه خود گرد آوردیم ، ذهن ما بیکار نمی‏نشیند ، یعنی کارش صرفا انبار کردن صورتها نیست ، بلکه‏ صورتهای نگهداری شده را به مناسبتهایی از قرارگاه پنهان ذهن به صفحه‏ آشکار خود ظاهر می‏نماید . نام این عمل یادآوری است .

3 - عمل سوم ذهن تجزیه و ترکیب است .

4 - تجرید و تعمیم .

5 - عمل پنجم ذهن همان است که مقصود اصلی ما بیان آن است ، یعنی تفکر و استدلال که عبارت است از مربوط کردن چند امر معلوم و دانسته برای کشف‏ یک امر مجهول و ندانسته . در حقیقت فکر کردن نوعی ازدواج و توالد و تناسل در میان اندیشه‏هاست . به عبارت دیگر : تفکر نوعی سرمایه‏گذاری‏ اندیشه است برای تحصیل سود و اضافه کردن بر سرمایه اصلی . عمل تفکر خود نوعی ترکیب است اما ترکیبی زاینده و منتج ، بر خلاف ترکیبهای شاعرانه و خیالبافانه که عقیم و نازا است .

پیش از خداحافظی هم عرض شود که بقول استاد شهید : از لحاظ ترتیب ، که موارد یاد شده هم  به ترتیب باشد ، ما پس از عمل چهارم ذهن فکر می کنیم .

 


  

سلام علیکم .

ضمن آرزوی شفا برای همه ی مریضان خصوصا عزیز جناب دکتر غریب عزیزمان که هرچند مقدمشان گرامی باد در وطن ، ولی نه این جوری ، و سلامتی مسافران خصوصا قصه گوی عزیزمان که گویا بیشتر از آقا مسعود عزیزمان ( یه مسافر ) ند و اخیرا از زیارت آقا امام رضا علیه السلام هم برگشته اند ، امیدوارم که این عزیزان باز هم فرصت یابند که بحث شیرین تقلید شان را به جایی برسانیم .

فکر می کنم بد نیست از مشترک این بحث و اندیشه در قرآن حرف بزنیم تاایشان هم خود را برسانند .

نظر جناب دکتر این بود که برای تقلید هم ناگریز از اندیشه هستیم ، در بحث از اندیشه در قرآن هم ، به این معنی هم که ببینیم قرآن در باب اندیشه چه می گوید ، که آیا مثلا در باب معرفت یا شناخت که نه تنها گروهی را بلکه احدی از ما را  هم بی معرفت مخاطب قرار نداده ، آیا در تفکر یا اندیشیدن هم همانطورست ؟ و یا نه و علیرغم نظر جناب دکتر در تقلید ، در اینجا صفر کیلومتریم ؟

حالا بماند مثلا گوش دادن به قرآن مثل مثلا ولید ؟ یا با روشی از روشهای متفکرین اسلامی یا بعبارت آخرش باروش صدرایی و یا دست آخرش مثلا با روش رئالیسم مرحوم علامه ، ویا با روش جدید اندیشه ، یعنی روش ریاضی یا کامپیوتری و یا باروشی دیگر که در ملوک الطوایفی متدولوژی علوم گفته شود مثلا چشم ما به گفته های قرآن می افتد ؟ یا نه با به اصطلاح دهنی خالی یا بقول صاحب نظری در باره ی فیلم سینمایی رنگ خدا ، با ذهنی برنگ خدا ، بقول ایشان بی رنگ ، مثلا چشم ما به گفته های قرآن نمی افتد !؟ ببخشند ، می افتد ؟!

: ( آخه ،) مثلا یکبار که به نمایندگی از شهر قم ، که آنوقتها استان نشده بود ، در جمع نمایندگان گروههای آموزشی مناطق استان تهران افتخار حضور پیدا کرده بودم ، زورم به مولف کتاب ریاضی پایه ی سوم ابتدایی هم نرسید که ما را مفتخر به حضورشان در آن جمع فرموده بودند .

از جمله ی موارد یکی هم داستان تقسیم صفر شامی کباب بین احمد و زهرا در کتاب بود که آخرش در این

چیه پرانتز ختم بخیر شده بود که : به هر کدام ( هیچ شامی کباب می رسد ) .

از موارد دیگری که جمع حاضر را باز وادار ! به خنده کرد فقط ، مثلا نمایش 2 بعلاوه صفر روی محور اعداد بود که مولف محترم مثل ( می رسد هیچ شامی کباب ) هر چه سعی فرمود که صفر یا هیچ قدمی روی محور بردارد نشد که نشد جز همان که در این پایه برای شما عزیزان هم نمایش داده شده و بچه ی طفلی هم که هر چی آقا یا خانوم معلم نشان دهند مثل همان یک سیاهی به حافظه می سپارد .

: ( چراکه ) مثل مثلا ظرف جمهوری برای حکومت کردن که دانش سیاسی می گوید ، این را هم دانش ریاضی گفته و شایدم بقول بعضی یا : ( کسانی ) که امیدوارم این ناپرهیزی از این چیه پرانتز ها را برادر عزیزمان جناب راغب ندیده بگیرند ، مثل همان شکل حکومت جمهوری ، حرف کتاب ریاضی هم حرف اسلام و قرآنست .

راستی ، کتاب الله و عترتی یا اهل بیتی ، از عدد هم حرف زده ؟

امروز همه ی حرف ما شد داستان ، ( چراکه ) اوخر خدمتم در آموزش و پرورش که رفته بودم به این چیه کلاس اول ابتدایی و چه پایه ی خوبی بود برای تدریس ، یادش بخیر ، یک روز بازرسی بی خبر وارد شد و از قضا ما هم داشتیم از : فمن حده فقد عده ، بقول باب شهر دانش با هم صحبت می کردیم ، ایشان که نیم نگاهی به تخته سیاه داشتند و الباقی هم به کتاب ریاضی روی میز بنده و دانش آموزان افتاده بود ، از جمله فرمودند : شما ریاضی درس می دهید یا دینی ؟ خب چی میگفتم ؟ آیا گفته شود که ریاضی ما هم  مثل سیاستمان عین دیانت ماست ؟ یا جدا از آن نیست ؟ عرض شد عدد را ( یاد ) می دهم .

البته ناگفته نماند که قصه را تا حدی ، یا قدری و یا تا اندازه ای این چیه سانسور کردم و تعبیرات بکار برده شده را هم تقریبا همینطور .

بگذریم ، باز هم بریم محضر استاد ، ایشان در پاورقی پیش از مطلب : پیدایش کثرت در ادراکات ، هم تحت عنوان دستگاه ادراکی فرموده اند :

عالم ذهن یا عالم صور اشیاء نزد ما مخلوق یکدستگاه مجهزى است که اعمال گوناگونى انجام مى‏دهد تا عالم ذهن را میسازد و ما مى‏توانیم مجموع آن دستگاه را بنام دستگاه ادراکى بنامیم .

اعمال گوناگونى که این دستگاه انجام مى‏دهد عبارت است از تهیه صور جزئى و نگاهدارى و یادآورى و تجرید و تعمیم و مقایسه و تجزیه و ترکیب و حکم و استدلال و غیره همچنانکه سابقا گفتیم انسان در ابتدا یعنى پیش از آنکه این دستگاه مخصوص بکار بیفتد فاقد ذهن است‏بتدریج در اثر فعالیت ایندستگاه مجهز به قوا و جنبه‏هاى مختلف عالم ذهن تشکیل مى‏شود حالا باید دید فعالیت این دستگاه از چه نقطه‏اى آغاز مى‏شود فعالیت ایندستگاه ابتدا از ناحیه یک قوه مخصوص مربوط باین دستگاه که در فلسفه بنام قوه خیال معروف است آغاز مى‏شود قوه خیال کارش اینست که همواره با هر واقعیتى که اتصال پیدا مى‏کند از او عکس بردارى مى‏کند و صورتى تهیه مى‏نماید و به قوه دیگرى بنام قوه حافظه مى‏سپارد على هذا کار این قوه تهیه صور جزئى و تبدیل کردن علم حضورى است‏به علم حصولى و از این رو در این مقاله این قوه به قوه تبدیل کننده علم حضورى به علم حصولى نامیده شده است) که بر روى پدیده حسى آمده و اجزاى صورت حسى و نسب میان اجزا را یافته و حکم مى‏کرد چنانکه در مقاله 4 بیان شد این معلومات را مى‏یافت در حالى که آثار خارجى نداشتند یعنى صورتهائى بودند که منشا آثار خارجى نبودند یعنى پیش این قوه با علم حصولى معلوم بودند پس کار این قوه تهیه علم حصولى بوده در جائى که دسترسى بواقعیت‏شى‏ء پیدا کرده و اتصال و رابطه مادى درست نماید و از طرف دیگر ما از خودمان مشاهده مى‏کنیم که خودمان واقعیت من در عین حال که به خودمان روشن هستیم همه اقسام ادراکات حسى خیالى کلى مفرد مرکب تصورى تصدیقى را در خودمان که یک واحد حقیقى هستیم مى‏یابیم من منم من مى‏بینم من مى‏شنوم من این محسوس را ادراک مى‏کنم من این سفید را شیرین مى‏یابم من این خیال را مى‏فهمم من این تصدیق و حکم را مى‏نمایم و از این راه قوه نامبرده تبدیل کننده علم حضورى به علم حصولى به همه این علوم و ادراکات حضوریه یک نحو اتصال دارد و میتواند آنها را بیابد یعنى تبدیل به پدیده‏هاى بى اثر نموده و علم حصولى بسازد اکنون باید دید که آغاز کار وى از کجا است .

خب ، در مطلب پیدایش کثرت در ادراکات هم که در متن آمده بود :

در نخستین بار که چشم ما بر اندام جهان خارج افتاد و ... فرض کنیم یک سیاهی ... دیدیم ...  .

و بعد هم که چشم ما به ترتیب ، علاوه بر بینایی بر حس ، تجرید و بایگانی هم که در متن می افتد .

و در پاورقی این مطلب هم دیده می شود که استاد شهید مثلا فرموده اند :  

یکى از اعمال مخصوص ذهنى عمل مقایسه سنجش است از لحاظ ترتیب قدر مسلم اینست که این عمل پس از عمل تخیل تبدیل کردن علم حضورى به علم حصولى و پس از سپردن حد اقل دو صورت به قوه حافظه انجام مى‏گیرد ... .

خب حالا که به ترتیبه ، بد نیست که مثل مثلا تخیل خیال و شایدم تجرید از حس ، شروع بکار مثلا تقلب قلب یا دل را هم ببینیم کی و کجاست ؟ همینطور تفکر فکر و تعقل عقل را هم می شود در به اصطلاح ذهن پیگیری کرد .

که مثلا آیا فکر هم با ساخته شدن دستگاه ادراکی ساخته می شود ؟ یا با این دستگاه مثل به اصطلاح ذهن که فاقد آن هستیم رفته رفته ساخته می شود ؟

ودیگر اینکه در این صورت هم : از لحاظ ترتیب جایگاه تفکر کجاست ؟یا پس از چه کاری این کار : انجام می گیرد ؟ چراکه پیش از کاری که در طرح نیامده که پیگیری کرد ،  پس به عبارت دیگر استاد شهید : آغاز کار وی از کجاست ؟ نیز یعنی آغاز ساخته شدنش ، مثل همان ذهن و از جمله اش مثلا بایگانی آن .

خلاصه ، ماکی فکر می کنیم ؟ آیا همینکه مثلا چشم ما افتاد به یک سیاهی مثلا ؟ بعدش ؟ ( آخه ) قبلش که در طرح نیامده ، و یا بعد مثلا دید ، حس ، تجرید از حس و بایگانی مثلا ؟ یا : بعد ذکر ، یا یادآوری ؟ : ( چراکه ) بفرمان عقل حاکم که در طرح نیامده ، بحکم قلب یا دلبخواه هم که گفته شود نیز همینطور ، بحسب نیاز و احساسش هم که روشنست پس از مثلا افتادن : چشم ما به جهان خارج ، است و ساخته شدن بینایی آن هم مثل جهان خارج یا یک سیاهی مثلا ، حالا بااثر یا بعدا بی اثر ش ؟ هم بماند .   

خب فکر می کنم بدون داستان گویی هم به درازا کشید ، در خاتمه باز هم دعا کنیم که : ... ، خدایا شفا ده مریضان مارا ، خدایا بسلامت دار مسافران مارا ، ... ، آمین یا رب العالمین .


  

 

سلام علیکم .

    عزیزانی که فرصت کرده اند نگاهی به عرایض قبلی بیاندازند ملاحظه فرموده اند که تعبیر سند چشم انداز بعنوان مثال بعرض رسید ، مثل یک سیاهی که مرحوم علامه فرموده بودند .

    حالا دیگر این عبارت به اصطلاح مهمل نیست ، و نه تنها مستعمل ، بلکه نهادینه هم شاید شده باشد .

: ( چراکه ) دانشجویان علوم به اصطلاح دینی شاید خبر داشته باشند که در همان اول و یا نخستین کتاب درسی ایشان آمد ، که لفظ بردو قسم است ، مهمل یا مستعمل ، مثلا در کتاب امثله ی جامع مقدمات که این آمده بود .

    بنابراین تعبیر مثلا اکتیو هم که بعرض رسید ، و یا تعبیر تقلیدی هم که قصه گوی عزیز خواستند پیگیری کنیم همینطور است ، یعنی دیگر مهمل نیست ، بلکه مثل عبارت سند چشم انداز استعمال می شود .

    خب حالا ما یک عبارتی در دست داریم و یک برنامه ای هم که : اول تعریف آنست ، که ایشان ، قصه گوی عزیز را عرض می کنم ، زحمتش را کشیده اند و پیش پایمان گذاشته اند .

    پس هرچند ما این لفظ یا تعبیر را بکار برده و می بریم و انشاءالله ، خواهیم برد ، ولی بی نیاز از تعریفش نیستیم ، مثل مثلا وقتیکه هر چند چشم ما  به یکی افتاده ، ولی از همراهش که معرف حضور ماست ، می خواهیم که همراهش را به ما معرفی کند .

    خب تا اینجاثبت با سند برابر است فی مابین ما ، حالا چه بحسب نیاز باشد و چه بحسب دین که اولش معرفت یا شناخت گفته شده ، و یا اول عبودیت که آقا امام رضا علیه السلام فرموده بودند .

    ( چراکه ) عزیزانی که فرصت کرده اند نگاهی به فرمایش بروز قصه گوی عزیز بیاندازند ، ملاحظه فرموده اند که پس از بسم الله الرحمن الرحیم ، الحمدلله رب العالمین ، الرحمن الرحیم و مالک یوم الدین ، به اولین حرف ما پرداخته اند که ایاک ... .

    پس تهیه و تنظیم برنامه ی ایشان هم همچین بی حساب و کتاب نیست ، چراکه اول نعبد هم معرفت یا شناخت است .

    خب مثل اینکه ( یاد ) م رفت جمعه را تبریک عرض کنم . امیدوارم قضایش را بپذیرید.

فعلا خدانگهدار .

    بعد از این چیه تایپ عرایض بالا که یکی از بنده زاده ها زحمتش را کشید ، که امیدوارم از ثواب و عقابش هم بی نصیب نماند ، گفتم چه اشکالی دارد که ما هم بله ؟!

    : ( چراکه ) در وبلاگ روز پیشنهادی پارسی بلاگ آمده :

 

پی نوشت:

    (1) حال میکنم! یه متن جدی می‌نویسم، وسطش هرجا عشقم بکشه می‌زنم تو خط طنّازی! مگه کی اینا رو می خونه!؟ همه آشنا هستن دیگه!

    راستی مثلا : العلم حجاب اکبر ، مستعمل شده ؟ و اگر معرفت یا شناخت هم بجای علم یا دانش بکار برده شود ، یعنی مهمل نباشد ، المعرفت هم حجاب ... ؟

    ( چراکه ) موضوع چشم انداز ما در این وبلاگ حجاب است .

    امیدوارم که خدا مارا بی معرفت یا بی حجاب نیافریده باشد .

    اما بعد بقول عزیزی که خیلی وقته ازش خبری ندارم و بروز نکرده ، سروده ی زیر را هم بپاس قدر دانی از عزیز دیگری تقدیم حضور می نمایم ، هرچند که بقول ایشان :برایم باور کردنی نیست ، من و شعر در اینجا ؟

    توضیح اینکه تعبیری در این سروده از بنده می باشد ، چراکه من و استعمال عشق ؟

سال ها رفت و هنوز از تو خبر نیست مرا

سخت افسرده ام و شور و شرر نیست مرا

مدتی شد به خیال تو مرا راهی نیست

و امیدی به می و شهد وشکر نیست مرا

باز ، دست طلب از حلقه ی این در نکشم

که جز این حلقه دگر ، حلقه ی در نیست مرا

روی زیبای تو از چشم حسود ایمن باد

چه کنم چون که در آن روی ، نظر نیست مرا

روزهایم همه شب می شود از دوری تو

در غم هجرانت شام و سحر نیست مرا

اگر از ( مهر ) تو مشهور جهانیم چه باک

جز هوای رخ تو ، در دل و سر نیست مرا

تا رضایم به غم ( مهر ) شما می دانم

که به جز خون دل و دیده ی تر ، نیست مرا

    ( واحدی حرف دلم گفت و بهم ریخت مرا )

    این ( تا نیست مرا ) اولین سروده ی دفتر اول کتاب چقدر فاصله به قلم آقا سید محمد رضا واحدی عزیزمان صاحب وبلاگ وزین لبگزه است که امروز پستچی آورد و دستش درد نکند .

    خب ، تولد آقا امام حسن ثانی علیه السلام هم مبارک ، چه خبر بود امروز سامره ! دیدید از تلویزیون ؟

    یا حق .


  

سلام علیکم .

    سند چشم انداز که بگوشتان خورده ، حالا کی و چه وقت گوش یا بقول مرحوم علامه مثلا چشم ما بر آن افتاد ، بماند.

    با سندیت آن کاری نداریم ، : ( چراکه ) شاید یکی از ما ، حالا تحت عنوان یکی از جمهوری اسلامی ، یا ملت ایران و همین خانواده ای که ریاست جمهوری جمهوری اسلامی ایران عنوان فرمودند ، همبستگی و مشارکتی در تهیه و تنظیم آن نداشته باشیم !؟

    ( چراکه ) مقصود اینست که این عبارت در شکل یا قالب یک کلمه وقتی بار اول ، بقول مثلا قصه گوی عزیز ، یا همان نخستین بار بقول مرحوم علامه ، به چشم یا مثلا گوشمان که رسیده باشد ، خب دیگر چه ؟

    تازه همین هم وقتی بحساب می آید که پس از این یا با پشت صحنه ی بچشم یا مثلا بگوش رسیده همگام شد ، و یا سکوت کرد تا ببینیم چه می شود .

    بعبارت دیگر دید که پشت صحنه ی آن ، چشم انداز را عرض می کنم ، مثل اطاق فکر ، اطاق دیدی در کار بوده ، حالا هست و خواهد بود ش هم که می طلبد این چیه شیفت تمام وقت دید و دیدن ما را ، هر چند که این خداست که لا تاخذه سنه ولانوم ، و له مافی السموات والارض ، آری ، به اذن او مراقبت چشم ، گوش ووو ما هم می تواند داشته باشد .

    حالا فرقی هم نمی کند که بجای سند چشم انداز ، مثلا اکتیوی که عرض شد مثلا بگوش رسیده باشد و یا مثلا تقلیدی که موضوع بحث شده .

    ولی ، اگر مثل مثلا مرحوم علامه گفته شود که مثلا یک سیاهی دیدیم ، بعد هم علاوه بر بینایی حس را هم پیش کشیده ووو ، می شود مثل همان قضیه ی الف و بعدشم ب ، پ ووو ، که در اظهار نظری آمده .

    حالا بماند که بقول شهید مطهری ، که بزرگداشت سالروز شهادتشان را داشتیم ، ما ذهن و منجمله حافظه هم نداشتیم که مثلا یک سیاهی را در آن بایگانی کرده باشیم .

    خب ، امیدوارم نه تنها بفرموده ی برادر عزیزمان جناب راغب ( حکمت تازیانه ) عمل کرده باشیم ، بلکه چشم یا گوشم نیز پذیرای فرمایشی باشد که هریک از شما عزیزان بفرماید و بهره مند شوم انشاءالله تعالی .

فعلا خدا نگهدار .


  

سلام علیکم .

ضمن باز هم عر ض تبریک بمناسبت امروز ، امیدوارم که ( چشم ما ) به مایی علاوه بر خانواده ی ما بر جماعت و جمعه ما هم روشن بشود ، و علاوه بر شهر و حتی دیارمان ایران هم ، به مای جهانی ما در : ( جهان خارج ) هم بیفتد ، همان که مثل عقل یا خرد ما در ( جهان دیگر ) ست .

خب الحمد لله رب ال ( هم جهان خارج و هم عالم دیگرش ) باز فرصتی دست داد که به خدمت برسم ، هرچند پیامهای شما عزیزان را در دست ندارم که با توجه به آن مزاحم اوقات شریفتان شده باشم ، حالا بقول خوبی : ( وماخلفهم ) بماند .

خب کجا بودیم و هستیم ؟ آری : ( چشم ما ) دست ما را بسته است !؟

حالا به اصطلاح نرم افزارش بماند ، ولی مثل همین کامپیور یا یارانه ای که به دست ما ( افتاده ) ، آیا ( چشم ما ) هم در دسته ؟

خب این رایانه را که خبر داریم که نه تنها اول ، بلکه آخرش هم : ( نانو ) تر از یک ( صفر یک ) که نبوده و نیست ، نخواهد هم شد ، حالا ( شبیه ) ما یا شبیه خالق یا آفریننده اش ؟ بماند .

ولی : ( چشم ) چی ؟ آیا شبیه ما ؟ و مایی که نبود ؟ یا این هم آفریننده ای دارد ؟ حالا در جهانی دیگر از جهان خارج ؟ یا مثلا همین چشم آخرین یا : ( نخستین ) جانشین ما در جهان خارج است ؟ بماند .

آیا ما خواستیم که خلیفه یا جانشینی در جهان خارج داشته باشیم که آخرش یا اولش : ... چشم مابر اندام جهان خارج افتاد ) ؟ و مثلا بر یک سیاهی افتاد ؟ ببخشید بر : ( تقلید ) ؟ یا یکی که : ( بشه ازش تقلید کرد ) و شایدم : ( نشه ازش تقلید کرد ) هم افتاد ؟

ودر نهایت : ( میشه ) و شایدم : ( نمیشه ) هم همینطور که در پیگیری ( قصه گو ) ی عزیز هم مثل نظر جناب ( دکتر غریب ) عزیز آمده بود .

در اصل هم قضیه همینست که مثل چشم ما این رای ، نظر ووو ی ماست که به شکل یک کلمه ویا در قالب یک عبارت بهاری ( متقابل ) دارد برای چشم ما .

همانطور که خانواده ، جماعت ووو ، یا حجت جهان خارج هم متقابلا بهاری دارد .

و نکته ی اصلی و اساسی هم ، همانطور که عالم ال محمد صل الله علیه واله و سلم فرموده اند : نه تنها یگانگی هر یک از این دو جهان ، بلکه وحدت ایندو هم می باشد ، یعنی همانطور که : ( یک کلمه ) ای مثل ( سلب و ایجاب ) یا ( صفریک ) جدیدش نمایندگی می کند پشت صحنه ی مثلا چشم ما را ، بعبارت دیگر جانشین ماست ، : ( وما خلفهم  ) که در دست رس مثلا چشم ما قرار گرفته هم یک رقمیست نه ( دورقمی ) .

: ( چراکه ) یک طرف قضیه که مثلا فرمایش شما باشد برای چشم بنده ، در شکل یک کلمه یا در قالب یک عبارت ، طرف دیگر هم که چشم بنده است که با آن روشن شده ، و یا بهاری که چشم بنده هم با اظهار نظر شما عزیزان دارد .

خلاصه بهار آفرین ایندو پروردگاریست که : أصلُ مَعرفةِ الله تَوحیدُه ، و اول دین هم که امام علی علیه السلام فرمودند : معرفت ... ، یا شناخت است ، همانطور که : أوّلُ عِبادةِ الله مَعرفتُه،  ، که ( قصه گو ) ی عزیز هم خواسته بودند اول معرفت یا شناختی از ( تقلید ) داشته باشیم و بعد ، یا در سفر دوم بریم سراغ مثلا یکی که بشه از ش تقلید کرد و ... .

برای همین بود که بنده عرض کردم فرقی نمی کند که معرفت یا شناختی از فکر یا اندیشه داشته باشیم و یا بقول ایشان از تقلید و یا مثلا از : ( اکتیو ) ی که عرض شد .

( چراکه ) اول یا : ( نخستین بار که چشم ما بر اندام جهان خارج افتاد ) بعنوان مثال بر : ( یک سیاهی ) افتاد ، پس مانعی ندارد که بعنوان مثال بر فکر یا اندیشه هم افتاده باشد ، مثلا همانکه پیروان منطق قدیم برای ما می گویند ، ویا اندیشه ی پشت صحنه ی همین رایانه که عرض شد علیرغم فرمایشی که از بوعلی در کتب منطق ارسطویی گفته می شود ، منطق جدید یا منطق ریاضی رودستش زده .

چراکه اول می خواهیم ببینیم که مثلا : ( این سیاهی ) بقول مرحوم علامه ، یعنی چه ؟ همانطور که بنده از کافی نت چی پرسیدم ( اکتیو ) را و یا مثل همین : ( تقلید ) و شایدم : ( تقلید و ... ) که فعلا موضوع بحث ماست و تازه پیگیر یا پرسشگرش هم گلایه هم داشتند که : ... .

راستی ، از فکر یا اندیشه چه خبر ؟ تعریفش را عرض می کنم ، اول یا نخستین بار که ... .

حالا : ( اندیشه ی سیاسی ... ) هم باشد ، باز هم برای چشم بنده که بهارآفرینست ، ولو به نقل هم ، یعنی بقول امام علی علیه السلام : ( مسموع ) هم باشد .

: ( چراکه ) ما در قرآن هم فکر می کنیم ، چه رسد به آنکه عرض شد ، حالا بقول بعضی با عشق ، و یا با ( علاقه ) و ( محبت ) ی که در قرآن آمده ؟ بماند . ( چراکه ) از یه بنده خدایی پرسیدند : کجای قرآن عشق آمده ، فرمود : شما بگویید کجایش نیامده ؟ 

مثلا همان اول قرآن که آمده : ... ، اقرا بسم رب ( ک ) الذی خلق ، خلق الانسان من ( علق ) ، مثلا ک یا علق ، ویا اگر اول آمده باشد : الم ، ... ، الف هم یعنی عشق و شاید هم مراد از ( چشم ) ما هم که بر آن می افتد هم یعنی عشق .

 البته برای بنده که فرقی هم ندارد که ببینیم : ( عشق ) یعنی چه ؟ خصوصا اگر آنجا هم که در قرآن جان ، خرد ووو هم آمده ، نشود گفت که ( نیامده ) ، عشق را عرض می کنم .

خب معلوم است که نمی شود گفت !؟ بقول استاد شهید مرتضی مطهری ، در اثر : ( خوب ) نقدی بر مارکیسیسم : آقای خمینی یک حرف خوبی دارند ، که مثلا مرحوم آیت الله بروجردی هم ندارند ، و آن حرف هم اینست که : قضیه سالبه که ( وقوع و لا وقوع ) ندارد ، که : ( بشه ) مثل آمده ( نیامده ) هم گفت ، یا : ( میشه ) مثل آن ، این را هم گفت ، نه اینکه مثلا : ( نمیشه ) گفت ، بلکه : اذا وقع ، می شود و : لیس لوقعتها ( کاذبه ) .

یعنی چه ؟ یعنی قانون وقوعی ( وقوع و لا وقوع ) نیست ، چه موجبه و چه سالبه ، چه صفر و چه یکش ووو از این دست هم که تا دلمان بخواهد هم در حوزه ی : ( ما ) و هم در جدیدش دانشگاهمان که نماینده ی پشت صحنه ی آنست ، مثل کتب درسی مدارس آموزش و پرورش ما که نماینده ی آن و پشت صحنه آنست ولو هم که گفته شود که : ( مابین ایدیهم ) هم نیست ، به : ( چشم ما ) می آید ، و پس از رسولی چون چشم به امامت حس و شایدم : ( تجرید ) به بایگانی یا حافظه ی ما سپرده می شود و در مقام یادآوری هم از هر کدام از دو قفسه اش که لازم شد پیش کشیده می شود .

: ... ، کلا لئن لم ینته لنسفعا بال ( نا صیه ) ، ناصیه ( کاذبه ) ... . صدق الله علی العظیم و صدق : پیامبر اعظم صل الله علیه و اله و سلم .


  

سلام علیکم .

امروز صبح که باران لطیف بهاری ما را از رفتن سرکار بازداشت گفتم از فرصت استفاده کنم و به خدمت شما عزیزان برسم ، یعنی یه سر هم به این چیه کافی نت بزنم .

خصوصا وقتی که بنده زاده هم خبر آورد باشد که بازهم آقا ( سیدمحمد رضا ) ی عزیزمان بزرگواری فرموده باشند ، الحمد لله رب ال ( عالم ) ین که مثل سابق فعال شده اند و موجب خوشحالی .

حالا ( ماکه باشیم که بر آن خاطر ) سید اولاد پیامبر اعظم صل الله علیه و اله و سلم ( گذریم ) ؟ این را می شود از آقا مسعود عزیز پرسید که فرموده اند : بروید وبلاگ لبگزه برای شفاعت ... .

بنده زاده پرسش آقا سید را هم که عبارت بود از : ارایت الذی ینهی ، عبدا اذا صلی ؟ برایم یادداشت کرده بود .

حالا مراد از بازدارنده در : (جهان خارج ) ؟ یا عالم دیگرش ؟ بماند ، : ( چراکه ) ما فعلا با همین : ( ما ) کار داریم ، و مثلا تعلیمات مدنی جامعه ی مدنی هم برا ی همین ( ما ) گفته می شود ، ولو اینکه ما را بعنوان یک شهروند در کلاس درس ثبت نام کرده باشد و کاری هم حتی به خانواده ی ما هم نداشته باشد ، چه رسد به جماعت محل و جمعه ی شهر و دیارمان که پیامبر اکرم صل الله علیه و اله و سلم تعلیممان داده اند .

ولی پیش از این پرسش مسئله این بود که : الم یعلم بان الله یری ؟ که مثلا تعلیم و تربیت را کدام بدست گرفته ؟ حتی در جمهوری اسلامی ایران هم ؟ خب چه مانعی دارد که : ( چشم ما ) بیفتد به کتب آموزشی تعلیمات مدنی یا اجتماعی ما ؟ هر چند همان شهروندی ( بنده ) بقدر کافی گویاست که ما را از خود ما هم بازمیدارد .

خب برویم سر اصل مطلب ، کجای ما بودیم ؟

برای اینکه ( قصه گو ) ی عزیزمان هم گلایه ای نداشته باشند ، بجای اینکه ( چشم ما ) افتاده باشد به : ( یک سیاهی ) مثل مثلا : انه فکر وقدر ، بعد چشم هم حس و بقول مرحوم علامه : ( تجرید ) و بایگانی ، و باز چشم ما افتاده باشد به : ( یک سفیدی ) که بقول استاد شهید بشود مقایسه کرد ، بجای این برای بار : ( اول ) چشم افتاده باشد به : ( تقلید ) و برای بار دیگر به یکی که : ( بشه از تقلید کرد ) .

خب ، مسئله ی دیگر اینست که در سفر حالا بار ( دوم ) هم مثلا بایگانی یا حافظه ای نداریم ؟ یا : ( مع ) یا بقول خودمان ( با ) آن آخرش چشم ما می افتد به یکی دیگر ؟ هر چند : ( نخستین بار ) هم چشم ما مثلا بی حس بی حس که نبود ! بود ؟

( چراکه ) فرق دارد مثلا مایی که برای ( نخستین بار ) چشمش افتاده باشد به مثلا همان که در کتب تعلیمات اجتماعی به چشم می آید ، با مایی که حافظه ای از تعلیمات نبوی داشته باشد و با آن رفته باشد سراغ نوشته های آن کتابهای آموزشی که : علم الانسان مالم یعلم .

همانطور که با : ( اقرا ) بسم ربک الذی خلق ،... ، فرق دارد : ( اقرا ) و ربک الاکرم ، ... .

در این زمینه هم بد نیست ذکر خیری کرده باشیم بازهم از استاد شهید که مطلبی دارند در جریان مقایسه ی بقول ایشان سید جمال و اقبال ، یا بقول دیگر اقبال و سید جمال ، که می فرمایند زبان اول و دوم این دو با هم فرق دارد ، زبان اول یکی زبان دوم دیگریست ، بعبارت دیگر تعلیمات اول یکی تعلیمات دوم دیگریست ، یعنی چه ؟ یعنی با اولی دومی یاد گرفته می شود .

حالا ما هم همینطور ، فرق دارد مایی که مثلا ( تقلید ) را در بایگانی دارد و با تقلید برود سراغ یکی دیگر که : ازش بشه تقلید کرد .

جناب ( دکتر غریب ) عزیز هم می خواهند همین را بفرمایند که : با تقلید نمی شود تقلید کرد ، منتها ایشان گویا همان بار اول می خواهند هم تقلید را به بایگانی سپرده باشند و هم غیر آن ، مثلا : ( اکتیوی ) را که ( قصه گو ) ی عزیز منتظر آن هستند .

ناگفته نماند که اگر مقصود ( قصه گو ) ی عزیز هم از : از کی میشه تقلید کرد ، این باشد که : ازکی نمیشه تقلید کرد ، را هم در نظر داشته باشند ، با جناب ( دکتر ) عزیز اختلاف نظر ندارند ، در بار اول را عرض می کنم .

حالا ببینیم این عزیزان ویا دیگر همکفرانمان چه می فرمایند .

راستی ، از جمهوری اسلامی چه خبر ؟ اول جمهوری و دوم اسلامی را عرض می کنم ، و از انتخاباتش چه خبر ؟ انتخاب نماینده ی محل را عرض می کنم ، و آیا نوبت به انتخابات انتخاب نماینده ی خانواده هم رسیده ؟ به انتخاب نماینده : ( ما ) چی ؟ که مثلا چشم رای می آورد یا مثلا حس و یا ... ؟


  

سلام علیکم .

    اول اجازه بدهید باز تا یادم نرفته امروز را تبریک عرض کنم ، خصوصا به جماعت خانواده شما ، وبعد بریم سر اصل مطلب .

    : ( چراکه ) اگر هم مثل اهل بیت ما هم محروم از جماعتی در مسجد محلتان باشید ، مثل ما خانه و خانواده که دارد : ایاک ( ن ) عبد و ... ( ن ) ستعین گویتان و مثل ما مانعی ندارید برای اینکه جماعتی هم در محلتان داشته باشید و همچنین جمعه ای در شهرو دیارتان .

    ( چراکه ) این مثلا جامعه ی مدنی و مثلا جمهوری و حتی به شکل : ( اسلامی ) مانع از اینست .

    خب ، تا سرو کله ی نماینده ی آن پیدا نشده بریم سر اصل مطلب ، خب کجا هستیم ؟!

    چراکه عرض شد که مانعی ندارد که بقول مثلا مرحوم علامه : ( چشم ما ) بیفتد به : ( یک سیاهی ) و یا مثلا ( قصه گو ) ی عزیز و گلایه مندمان بخواهند که بیفتد به : ( تقلید ) ، بلکه مانعی هم نداشت که بقول مرحوم علامه : ( حس ) و حتی ( بایگانی ) ما هم افتاده باشد .

    فقط مسئله این بود که آیا چشم یا در نهایت بایگانی یا حافظه ی ما به مثلا تقلید و غیر آن ، مثلا همان : ( اکتیو ) ی که عرض شد هم افتاد ؟ که گویا نظر جناب ( دکترغریب ) هم این باشد ؟

    یعنی وقتی برای : ( نخستین بار ) که : ( چشم ما بر ) مثلا تقلید افتاد ، بر غیر آنهم افتاد ؟ یا بقول مرحوم علامه بر مثلا یک سیاهی افتاد و در بازگشت به بایگانی که سپرده شد ، در ( سفر ) بعدی ما به جهان خارج بر غیر آن ، مثلا : ( یک سفیدی ) افتاد و در بازگشت این را هم به حافظ سپردیم و حالا بقول استاد شهید هم ، می توان این ( دو ) را بیاد آورد ؟

    پس هنوز هم که هنوزه منتظر پاسخی از طرف جناب دکتر ، ویا نماینده ای از طرف همان : ( متفکران اسلامی ) بقول استادشهید هستیم .

    حالا در سفر دوم چشم ، یعنی از : ( جهان خارج ) به جهان دیگری که : ( چشم ) یا در نهایت : ( بایگانی ) ما ، از آن به جهان خارج سفر کرده بود ، برای : ( نخستین بار ) ،‌بعد از شهر حس ، حالا مثلا بینایی ، آیا از شهر : ( تجرید ) ، تجرید از حس ) هم گذری داشته ایم ؟ هم بماند .

    و همانطور که در نوشته ی قبلی هم بعرض رسید ، گذر از قلب یادل ، وشایدم فکر و عقل یا اندیشه و خرد هم بماند ، همینطور رسیدن به اینها هم که مسلما دارد : ( ما ) .

    ولی ، به مقام یادآوری مثلا ( یک سیاهی ) ویا برای اینکه ( قصه گو ) ی عزیزمان گلایه نکنند ، بجای نه تنها یک سیاهی ، به اندیشه هم که مشغول به آن بودیم هم ، به یادآوری : ( تقلید ) که رسیده ایم ؟

    خب ، حالا چی ؟

    آیا مثلا جناب دکتر اجازه می دهند که روی این فکر کنیم ؟

    البته اگر پیش از یادآوری اندیشه بوده باشد ، که در بازگشت هم : ( بعد ذکر ) به فکر بریم ؟

    : ( چراکه ) همانطور که در نوشته ی قبلی بعرض رسید ، استاد شهید هم می فرمایند که : ( ما ) ذهن و منجمله فکر هم نداشتیم و این هم مثل حافظه ، که نه تنها خالی ، بلکه اصلا نداشتیم .

    خلاصه بقول ملای رومی : ( بشنو از نی چون حکایت می کند ) ، مثلا حکایت : ( چشم ما ) را یا چشم نی را .

    در حالیکه حکایت حتی جرم چشم ما هم در جهان خارج ، برای این چیه دانش : ( نانو ... ) هم  شنیدنی باشد که کوه هم پیشش : ( خاشعا ... ) اگر بیفتد بر آن .

    حالا حکایت ( عالم اکبر ) یا بزرگتری که امام علی علیه السلام بماند که به درد کلاس این دانش نمی خورد  .

    خب ، کجا هستی ( م ) ؟ ما را عرض می کنم ، در چشمش به مثلا تقلید ؟ یا به حسش هم رسیده ایم ؟ یا در مقام یادآوری هستیم و مقصد هم فکرست ؟

    خب ، بازهم عرض می کنم که چه مانعی دارد که بجای اندیشه در قرآن ، در تقلید باشد ؟

    برای بنده هیچ فرقی ندارد ، ولی آیا به ( تقلید ) از مثلا متفکران اسلامی ؟ و در نهایتش هم تفکر صدرایی و بعنوان مثال مثل از مرحوم علامه ؟ و یااز استادشهید ؟

    بد نیست یادآوری کنم که استاد شهید در همان اثر خوب ( علوم اسلامی ) فرموده اند که حتی مراجع بزرگ تقلید هم : ( مقلدین بزرگ ) هستند و مثلا سیصد سال است که رو دست شیخ انصاری رحمت الله علیه نیامده .

    و بد نیست که از کتب منطقی هم که استاد شهید هم خود را ملزم به : ( رعایت ) آن در اندیشه می دانند بعرض برسانم که هنوز هم که هنوزه حرف شیخ الرئیس بقوت خود باقیست که رو دست ارسطو : ( احدی ) نیامده .

    البته ناگفته نماند که بنده مثلا در کتاب : ( منطق ریاضی ) به قلم آقای حسین بروجردیان ، که به کوشش یا ( جهاد ) جهاددانشگاهی منتشر شده ، یعنی پس از انقلاب ، به چشمم خورده که منطق جدید اندیشه ، یا منطق همین کامپیوتر رو دست زده .

    بعلاوه ، امروزه که دانشی مثل متدولوژی علوم دیگر جای خودش را بازکرده ، سهم منطق قدیم یا ارسطویی ، حد اکثر در همان حوزه ای ایست که ( نسیم مهربانی ) گرامی در پیامی که در این وبلاگ گذاشته اند فرموده اند ، هرچند هم که آنرا : ( پیچیده ) عنوان فرموده باشند .

    بعبارت دیگر دخالت منطق قدیم در دانش ، مثل دخالت مسجد است و محدود ، حتی در جمهوری اسلامی هم ، البته این مثال را از بنده نشنیده بگیرید ، : ( چراکه ) در مسجدی که : ( اسس علی التقوی من اول یوم احق ان تقوم فیه ) ، ولی با مثلا منطق قدیم هم می شود فکر کرد ؟ مثلا در همان ( تقلید ) هم ؟ یا اصلا به فکر یا اندیشه هنوز نرسیده ایم و اندر خم بایگانی یا حافظه هستیم هنوز مثلا ؟

   خب کجا هستیم ؟

   حالا بقول امام علی علیه السلام هم ، از کجا و به کجا هم بماند .


  

سلام علیکم .

مطلب زیر که امیدوارم از زیر چشم بگذرانید ، از وبلاگ همبستگی بر گرفته شده است ، ناگقته نماند گه تغبری هم داده شده است .

در ضمن یادم رفت که عینکم را از خانه بیاورم ، پس کم و کسرش را ببخشید .

اما بر گرفته :

جمعه، 25 فروردین، 1385
نقطه ی آغاز

سلام ( یادآوری ) .

این مطلب را برای وبلاگ ( همفکری ) نوشته بودم ولی پارسی بلاگ راه نداد گفتم فعلا اینجا بنویسم .

سلام علیکم .

امروز هم اول تبریک عرض می کنم ، بازهم خصوصا خدمت پیروان آخرین جانشین آخرین پیام آور ، : ( چراکه ) در همین ایام هم باز هم پیامبر اعظم صل الله علیه و اله و سلم چشم به این به این دنیا گشوده اند و هم امام جعفر صادق علیه السلام .

اما بعد ، اول تشکر از عزیزانی که چشم اندازی به عرایض بنده داشته و علاوه بر این هم از کسانی که چشم بنده را هم با فرمایشات خود روشن فرموده باشند و بفرمایند ، ( چرا که ) تا این لحظه که این را می نویسم از اظهار نظرشان در نوشته ی قبلی خبری ندارم بجز مثلا اینکه بنده زاده خبر داده باشد که مثلا ( یه مسافر ) عزیز بابت این چیه کافی نت رفتن و پیغام گذاشتنم اظهار محبت فرموده و تشکر کرده اند که ... ، یعنی پوزش می خواهم که اگر این نوشته با توجه به اظهار نظر شما عزیزان تقدیم حضور نمی شود .

البته در صورت امکان سعی خواهم کرد که پس از مطالعه ی آن ، اگر توانستم چیزی در حد امکان بعرض برسانم انشا،الله .

روشن است که شما عزیزان بر : ( فعال ) بودنم زیاد خرده نمی گیرد ، خصوصا حالا که پس از چند روز تعطیلی عید و شروع ساخت ساز ساختمانی ، یعنی منجمله کار بنده ، دیگر مثل زمستان و سرمایش که کسادی کار بنده بود ، سعادت حتی رفتن به این چیه کافی نت هم کمتر نصیبم می شود ، از مثلا ( یه مسافر ) عزیز هم عذر می خواهم که اگر موفق به گذاشتن پیغامی هم برای ایشان نشوم ، از دیگر عزیزانی هم مثل مثلا آقا سید محمد رضا واحدی ، خواهر باران ووو که تا تلفن برقرار بود شاید همه روزه خدمتشان عرض ادب و سلامی خشک و خالی هم که شده داشتم و چشمم به بزرگواری ایشان افتاده .

امروزم به بهانه جمعه سر کار نرفته و در خدمتم ، راستی تا یادم نرفته این روز را تبریک عرض کنم .

امیدوارم حالا که : ( ما ) یعنی شما و دیگری واز جمله بنده هم به مقام : ( هشتم ) یا : ( دهم ) ی در دنیا رسیده ایم ، مثل پیشرفتمان در سوخت قبلی نباشد ، بلکه بقول مقام معظم رهبری چشم ما در سفره به آن بفتد ، ولو تقریبا : ( بیست سال ) دیگر ، نه اینکه مثل سوخت فعلی ما باشد ، البته : ( کسانی ) از : ( ما ، یعنی مثلا مثل بنده ) که تانکر نفت جلوی در حیاتش التماس دعا داشته باشد به نفتی که کی از شهر بیاد ، یا ماشین گازی که کپسولهای گاز منتظر آنند ، مثل گوش اهالی شهرک ما که گوش بزنگ است که : ( بیفتد ) به مثلا : ( ایران گاز ) و : ( هر کیمین بش کپسولی وار گیسن گاپیه ) .

شایدم بنده از سوخت فعلی هم به : ( ... قدر ... ) یا اندازه ی دانش هسته ای خبر دارم ؟ و مثل ( ولید ) می سنجم ؟ و: ( ... کیف قدر ) شاملم ؟ بعبارت دیگر شاید هم مثلا این بنده از : ( ما ) ست که به آن مقام ( هشتم ) یا ( دهم ) هنوز نرسیده ؟ و نه موجبه ی کلیه ی همه ی ما .

خب ، تا حوصله شما عزیزان را سر نیاورده ام ، ویا چینه دانم را پر نکرده ام ، بریم سر اصل مطلب ، خب کجا بودیم ؟

آیا در گشودن : ( چشم ما ) و یا چشم بستن ما ؟ یا بقول مرحوم علامه : ( حس ما ) و منجمله : ( بایگانی ما ) هم به مثلا این سیاهه می افتد ؟

این را از آنجهت عرض کردم که شاید عزیزانی فرصت کرده باشند که آن متن و هم چنین پاورقیش را از زیر چشم گذرانده باشند ، و شایدم برایشان چشم گیر بوده باشد که فی مابین ( حس ) و ( بایگانی ) هم : ( تجرید از حس ) ویا ( تجرید ما ) هم : ( سر سفره ی چشم ) دیده شده باشد .

حالا این افتادن : ( ما ) بقول علامه : ( در جهان خارج ) ، که علاوه بر بنده ، شما و دیگری مثلا تحت ( جمهوری اسلامی ایران ) ، یا مثلا ( ملت ایران ) و یا : ( خانواده ی ایرانی ) ، شامل دیگر مثلا خانواده ها هم می شود ؟

ودر این نظم و ترتیب ویا ( چینه ) ی حس ، تجرید و بایگانی ما هم جایگاه قلب ، فکر و عقل ما هم بماند .

ولی لازم به تذکر ، همین تذکر و یا بقول خودمان یادآوریست .

حتی اگر مثلا بنده بخواهم عرایض خود را تحت عنوان ( اندیشه در قرآن ) بعرض برسانم و مقصود فکر کردن روی چیزی در بایگانی یا حافظه باشد که ( آخرین ) حرف خدا با ماست ، مثل همان متن و پاورقی که آخرین حرف آخرین نماینده ی همان تفکر اسلامی باشد که به نقل از استاد شهید مرتضی مطهری نقل شد .

مثل همان که : ( یاد ) مانست که مثلا ( قصه گو ) ی عزیز خواسته اند از : ( تقلید ) بحث کنیم ، یا مثلا جناب دکتر غریب از : ( تقلید و غیر آن ) مثلا : ( اکتیو ) .

خب ، آیا مقصود جز اینست که پس از یادآوری آن از بایگانی به بحث گذاشته شده و می شود ؟ یا بقول مرحوم علامه ، این را هم که به بایگانی یا حافظه که سپردیم ، بریم سراغ : ( یک سفیدی ) یا غیر : (یک سیاهی ) و همینطور روز از نو و روزی از نو ؟ یا بقول استاد شهید در پاورقی متن ، تا بایگانی یا حافظه ی ما دستکم ( دو رقمی ) نشود ، نه تنها مثلا عقل و فکر ما هم بکار نمی افتد ، بلکه مثلا ( ذهنی ) هم نداریم ، حالا مراد از این هم بماند که مثلا : ( چشم ) این بود که : ( بر جهان خارج افتاد ) ؟ یا : ( چشم ما ؟! ) بقول مرحوم علامه در متن ؟

البته بازهم عرض می کنم که مانعی ندارد که از نزول روح ، عقل ووو ی ما هم حرف زد که عضوی از حواس اولی العظم ما ، مثلا ( چشم ما ) افتاده باشد به مثلا تقلید یا غیر آنهم ، ولی ، آغاز اینهم پس از یادآوری آنست .

امیدوارم که با همفکری شما عزیزان به دانش تقلید و شاید هم غیر آنهم دست بیابیم و اگر پیش از ما هم کسی به آن دست یافته ، ما به رتبه ی بعدی نایل شویم انشا،الله تعالی ، فعلا خدا : ( حافظ ) ، بقول ... ( صاد ) عزیز که ( خصوصی ) سال نو را پیش از این تبریک گفته بودند !

یعنی اینهم بابت قولی که داده بودم ، پس از خواندن نظرات شما عزیزان ، که ببینم آیا می توانم ببرم خانه و رویش فکر کنم ، چراکه قبلی ها در خانه باز نشد ، شاید بقول بچه ها فونت کافی نت با مال خانه فرق داشته .

 

این بود برگرفته ، و لازم می دانم از عزیزانی هم که نوشته ی قبلی را از زیر چشم گذرانده ، و زحمت کشیده و پیغامی گذاشته اند از صمیم قلب تشکر کنم و فعلا همین را از بنده پذیرا باشند و دعا کنند که چی ؟ بله ، باز مثل سابق ارتباط دو طرفه شود .

فعلا خدا ( حاقظ ) شما و به امید یادآوری دیگر و انشاءالله تعالی باز هم همفکری ، همبستگی ووو .


  

...

بسم الله الرحمن الرحیم.

... انا لله وانا الیه راجعون ، ... .

سلام علیکم .

امروز اول تسلیت عرض می کنم ، خصوصا خدمت پیروان آخرین جانشین آخرین پیام آور ، : ( چراکه ) در چنین روزی هم پیامبر اعظم صل الله علیه واله و سلم چشم از این دنیا فروبسته اند و هم سبط اکبرشان علیه السلام .

خب ، کجا بودیم ؟ آری ، مثلا در چشم پوشی از مثلا : ( اکتیو ) ی که بعرض رسید .

(چراکه ) بعدش چشم افتاد به مثلا : ( تقلید )ی که قصه گوی عزیز فرموده بودند ، مگر اینکه بقول جناب دکتر غریب عزیزمان چشم بیفتد به هم مثلا ( تقلید ) و هم : ( غیر تقلید ) و مثلا همان ( اکتیو ) ی که بنده عرض کرده باشم .

چراکه هرچند مثلا مرحوم علامه در ادامه فرموده بودند : ( ... و فرض کنیم یک سیاهی ... دیدیم ... . ) ، ولی فعلا حرف از چشم پوشی و : ( چشم ما ) بقول ایشانست ، و نه مثلا دیده پوشی ما ، و : ( یبقی وجه رب ) این هم ، حتی : ( وجیه ) ی همچون قلب یا بقول خودمان دل و دل کندنمان و ... .

راستی ، تا یادم نرفته نا گفته نماند که چه وقت مثلا دست ، بببخشید چشم از سر اکتیو برداشتم ؟ و مثلا بقول مرحوم علامه آن را  : ( ... دید ... ) م ؟ ویا بعبارت دیگر کار چشم تمام شد ؟

تا بعد ، فعلا خدانگهدار .


  

: بنام خداوند جان و خرد ، کزین برتر اندیشه بر نگذرد .

    : پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) :

        من و علی (: بزرگ ، برتر ووو ی ) امت ( حتی مادر پدر ) م هستیم .

سلام علیکم .

    هر چند در پیامی خصوصی فرموده شده باشد که : ( اکتیو ) شده ام ، و بنده هم همینکه چشمم افتاد به آن اول از خودم پرسیده باشم که ( اکتیو ) یعنی چه ؟ ولی این مانع از این نمیشود که بعرض نرسانم که از کافی نت چی هم معنی اکتیو را پرسیدم .

    دیگر اینکه قصه ی گوی عزیز ، که امیدوارم سفر خوشی داشته باشند و بسلامتی برگردند ، و همانطور که فرموده اند در طول سفر اگر توانستند پیگیری بفرمایند ، خواسته اند که مثل : ( فکر و همفکری ) ، بحثی را هم که جناب دکتر غریب شروع کرده اند پیگیری کنیم و فرموده اند :

        - اول اصلا تعریف تقلید .

        - تقلید یعنی چه ؟

        - از کی می شه تقلید کرد ؟

        - توی چه مواردی می شه تقلید کرد ؟

        - توی چه مواردی باید تقلید کرد ؟

    خب ، آری ، بقول امام علی علیه السلام : اول الدین معرفت ... .

    حالا در مثلا : ( غیر ... دین ... . ) و بقول مثلا جناب دکتر غریب عزیزمان یعنی : ( تخصصی یا دیگر تخصص ها ی غیر دینی) هم آیا اول همین ؟ یعنی اول معرفت یا بقول خودمان شناخت ؟ که از ایشان هم پرسیده ام .

    خب کجا بودیم ؟ آری ، در همان جا که بقول مرحوم علامه : ( نخستین بار که چشم ما بر ) مثلا اکتیو و درخواست قصه گوی عزیز و شایدم جناب دکتر در : ( جهان خارج افتاد و ... . ) .

    خب ، باز هم بقول امام علیه السلام ، چشم ما از کجا آمد ، کجاست و با کوله بار جدید هم بکجا میرود ؟ مگر اینکه از جهانی صفر ، یا بقول خودمان خالی و یا بروزش تهی آمده باشد و حالا با دست پر باز میگردد که مثلا آنجا را هم پر کند ، یا در همین : ( جهان خارج ) بماند بهترست ؟ و یا ...


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :194
بازدید دیروز :488
کل بازدید : 1305014
کل یاداشته ها : 1756


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ